مقاله پیش رو چکیده فرمایشات حضرت آیت الله خسروشاهی در مورد بیداری اسلامی است که پس از پیاده سازی و مرتب کردن متن به تایید معظم له رسیده است.
اصول فعاليتهای تعلیمي و تربیتی اسلامی
مقدمهجهان در اثر بی اطلاعی از تعالیم انبیاء علیهم السلام در خواب غفلت به سر می برد لذا در تحت تسلط حکام فاسد و ظالم قرار دارد و دم نمی زند چون زندگی مادی او تأمین می شود،این تمدن، برگرفته از تفکر حیوانی است نه انسانی . این توجه را اسلام به انسان می دهد و او را از این خواب بیرون می آورد.لذا از آن تعبیر به بیداری اسلامی می شود و ایران به خاطر اتصالش با اهل بیت علیهم السلام در این بیداری پیشتاز است اما این بیداری تمام آن چیزی نیست که اسلام در نظر دارد بلکه این بیداری به عنوان مقدمه است برای بیداری ثانوی که مقصد اصلی اسلام است و آن بیداری قلب و روح و درک بندگی خدای متعال و خاکساری در برابر اوست؛ لذا درجامعه اسلامی نباید به این اکتفا شود که مثلا در بالای درب مساجد فقط مسجد نوشته شود یا در بالای درب مدارس فقط مدرسه نوشته شود یا . . . بلکه باید در سر درب همه آن ها عنوانی مانند مکتب تعلیمی و تربیتی قرار گیرد تا آن انسی که در ذهن هاست که اگر انسان به مسجد رفت و نماز خواند یا تحصیلاتی داشت یا کاری انجام داد یا . . . یک مسلمان واقعی است ازبین برود و انسان بفهمد که همه این¬ها اگر از روی اخلاص باشد به عنوان مقدمه است برای حرکت به سوی اسلام واقعی که پیدایش جهان و انسان برای آن است.
اصول تعلیم و تربیت
اصل اول جهان جایگاه بندگی است و مراسم بندگی انسان ها بر گرفته از تعالیم اسلامی است.
توضیح:
سخن این است که موجودیت انسان بندگی تکوینی اوست. برای روشن شدن مطلب به
این مثال دقت شود."اگر انسان شیئی یا فرد دیگری را درذهن خود تصور کند،
آنچه تصور شده است وجودی از خودش ندارد و چیزی نیست جز بندگی و لذا اگر از
او غافل شود او دیگر وجود ندارد." این گونه بندگی در اسلام آمده
است.لذاحضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید: ( قُلْ إِنَّ صَلاتي وَ
نُسُكي وَ مَحْيايَ وَ مَماتي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين) عبادت من،
بندگی من وحتی حیات و ممات من مال خداست، مال من نیست. "، این انسان که
هیچ چیزش مال خودش نیست شناسنامه¬اش می شود از خدایی و به سوی خدایی (انا
لله و انا الیه راجعون). این مطلب باید در مراکز تعلیمی، تربیتی، اداری و
مراکز دیگر جامعه اسلامی وارد شده و برای همه به صورت عقلانی و مستدل
اثبات شود و مورد عمل قرار گیرد تا به تدریج این طور بندگی در جامعه پیدا
شود و خواب حیوانی به بیداری برسد.
اصل دوم
بندگی انسان ها در برابر علم و قدرت نامحدود و آشکار در جهان، و خلقت انسان هاست که نام مبارک الله جل جلاله حاکی از آن است.
توضیح:
چنین علم و قدرتی در عرف قرآن کریم الله تعالی است. پس ما از اوییم و چیزی
از خود نیستیم بودن همه از خدای متعال است. باید توجه به این مسئله وجهه
همت تمام آحاد جامعه قرار گیرد.
اصل سوم این مراسم در قرآن کریم به صراط مستقیم توصیف شده است ودر هر روز مورد تقاضا از خدای متعال قرار می گیرد.
توضیح:
راه مستقیم یعنی راهی و مراسمی و آمد و شدی و رفاقتی و ریاستی و مرئوسیتی
و مدیریت و مدیری داشتنی که همه باید حول و حوش این بندگی باشد که خلاصه
آن تمدن اسلامی است.
اصل چهارم این مراسم که صراط مستقیم است تمدن انسانی را از سایر تمدن ها جدا می سازد.
توضیح:
اصل تمدن که در برابر وحشی گری و غار نشینی است این است که انسان را به
هستی خودش و جهان ربط می دهد و از غار نشینی ذهنی خارج می کند. غار نشینی
ذهنیی که ممکن است با جهره گوناگون تمدن های فعلی همراه باشد.
اصل پنجم تمدن انسانی-اسلامی دارای زیر بنا و پایگاه های مستدل و کاملاً روشن و عقلانی است.
اصل ششم برای توضیح این پایگاه ها و زیر بناها بیاناتی کاملاً روشن در گفتار مرحوم امام راحل و مقام معظم رهبری وسایر بزرگان آمده است.
اصل هفتمامام راحل (قده) در شرح حدیث دهم از کتاب اربعین می فرمایند:"انـسـان حـيـوانى بالفعل است در ابتداى ورود در اين عالم، و در تحت هيچ ميزان جز شريعت حيوانات، كه اداره شهوت و غضب است، نيست. و چون اين اعجوبه دهر ذات جامع يا قـابـل جـمـعـى اسـت ، از ايـن جـهـت بـراى اداره آن دو قـوه صـفـات شـيـطـانـى را از قـبـيـل كـذب و خـديعه و نفاق و نميمه و ساير شيطنتهاى ديگر نيز به كار مى برد، و با هـمـيـن سـه قـوه، كـه اصـول مـفسدات و مهلكات است، ترقى كند، و اينها نيز در او نمو و تـرقـى روز افـزون نـمـايـند. و اگر در تحت تأثير مربى و معلمى واقع نشود، پس از رسـيـدن بـه حـد رشد و بلوغ يك حيوان عجيب و غريبى شود كه در هر يك از شئون مذكوره گـوى سـبقت از ساير حيوانات و شياطين ببرد، و از همه قويتر و كاملتر در مقام حيوانيت و شـيـطـنت شود. و اگر بر همين حال روزگار بر او بگذرد، و جز تبعيت هواى نفس در شئون ثـلاثـه(نیورهای سه گانه حیوانیت) نـكـنـد، هـيـچـيـك از مـعـارف الهـيـه و اخـلاق فـاضـله و اعمال صالحه در او بروز نكند، بلكه جميع انوار فطريه او نيز خاموش گردد.
پـس، تـمـام مراتب حق كه از اين سه مقام كه ذكر شد، يعنى معارف الهيه و اخلاق و ملكات فـاضـله و اعـمـال صـالحـه، خـارج نـيـسـت، زيـر پـاى هـواهـاى نـفـسـانـيـه پايمال گردد، و متابعت از تمايلات نفسانيه و ملايمات حيوانيه نگذارد در او حق به هيچيك از مـراتـب جـلوه كـنـد، و كـدورت و ظـلمـت هـواى نـفـس تـمـام انـوار عـقـل و ايـمـان را خـامـوش كـند، و ولادت ثانويه، كه ولادت انسانيه است، از براى او رخ ندهد، و در همان حال بماند و ممنوع و مصدود از حق و حقيقت شود تا آنكه از اين عالم با همين حـال رحلت كند و در آن عالم، كه كشف سريره شود، خود را جز حيوان يا شيطانى نيابد، و از انـسـان و انـسـانـيـت اصـلا يـادى نـكـنـد، و در آن حال در ظلمتها و عذابها و وحشتهاى بى پايان بماند تا خداى تعالى چه خواهد.
پـس، ايـن حـال تـبـعـيـت
كـامـل اسـت از هـواى نـفـس، كـه مـنـع كامل كند از حق. و از اينجا مى
توان فهميد كه ميزان بازماندن از حق متابعت هواى نفس است، و مـقـدار
بـازمـانـدن نـيـز مـتقدر شود به مقدار تبعيت. مثلا اگر به واسطه تعليم
انبيا و تـربـيـت عـلمـا و مـربـيـان، مـمـلكـت انـسـانـيـت ايـن انـسـان
كـذايـى، كـه در اول ولادت بـا آن سـه قـوه هـمـاغـوش بـود و بـا تـرقـى و
تـكـامـل او آنها نيز ترقى و تكامل مى كردند، در تحت تأثير تربيت واقع شد،
و كم كم تسليم قوه مربيه انبيا و اوليا عليهم السلام گرديد، ممكن است چيزى
بر او نگذرد جز آنـكه قوه كامله انسانيه، كه در او به طريق استعداد و
قابليت وديعه گذاشته شده بود، فـعـليـت پـيـدا كندو ظهور نمايد و تمام
شئون و قواى مملكت برگردد به شئون انسانيت. شـيـطـان ايـمـان آورد بـه
دسـتـش، چـنـانـچـه در دسـت رسـول اكـرم صـلى الله عـليـه و آله ايـمـان
آورد، فـرمـود: إِنَّ الشَّيْطَانی آمَن بِيَدِي، شـيـطـان من به دست من
ايمان آورد. و مقام حيوانيت او تسليم مقام انسانيتش شود، به طورى كه مركب
مرتاض راهوار عالم كمال و ترقى و براق آسمان پيماى راه آخرت شود و ابـدا
سـرخـودى نـكـنـد و چـمـوشـى نـنـمايد. و بعد از تسليم شدن شهوت و غضب به
مقام عـدل و شـرع، عـدالت در مـمـلكـت بـروز كـنـد و حـكـومـت عـادله
حـقـه تشكيل شود كه كاركن در آن و حكمفرماى در آن حق و قوانين حقه باشد، و
قدمى برخلاف حق در آن گذاشته نشود و بكلى از باطل و جور عارى و برى
گردد(آنگاه کشور هم به بیداری رسیده است).
پـس، هـمـان طـور كـه
مـيـزان در منع حق و صد آن اتّباع هواى نفس است ، ميزان در جلب حق و
پـيـدايـش آن مـتـابـعـت شـرع و عـقـل اسـت. و بـيـن ايـن دو مـنـزل، كـه
يـكـى مـتـابـعـت كـامـله هـواى نـفـس اسـت و ديـگـرى مـتـابـعـت مـطلقـه
كـامـله عقل است، منازل غير متناهيه است، به طورى كه هر قدمى كه به تبعيت
هواى نفس برداشته شـود، بـه هـمـان انـدازه مـنـع از حـق كـنـد و حـجـاب
از حـقـيـقـت شـود و از انـوار كـمـال انـسـانـيـت و اسـرار وجـود آدمـيـت
مـحـجوب گردد، و به عكس، هر قدمى كه برخلاف ميل نفس و هواى آن بردارد، به
همان اندازه رفع حجاب شود و نور حق در مملكت جلوه كند."
این فرمایشات موضوع اساسی و زیر بنائی زندگی فردی و اجتماعی بشریت را به جهان بشریت ارائه کرده است. چنانکه در شرح حدیث اول نیز می فرمایند:
"و بـدان كـه هـيچ راهى در معارف الهيه پيموده نمى شود مگر آنكه ابتدا كند انسان از ظاهر شـريـعت. و تا انسان ئر ابتدا متأدب به آداب شريعت حقه نشود، در ثانی هيچيك از اخلاق حسنه از براى او بـه حـقـيـقـت پيدا نشود، و ممكن نيست كه نور معرفت الهى در قلب او جلوه كند و علم باطن و اسرار شريعت از براى او منكشف شود. و در مرحله سوم است که پس از انكشاف حقيقت و بروز انوار معارف در قلب نـيـز مـتـأدب بـه آداب ظـاهـره خـواهـد بـود و از ايـن جـهـت دعـوى بـعـضـى بـاطـل اسـت كـه بـه ترك ظاهر، علم باطن پيدا شود. يا پس از پيدايش آن به آداب ظاهره احـتـيـاج نباشد. و اين از جهل گوينده است به مقامات عبادت و مدارج انسانيت."
توضیح اصل هفتم:مقام معظم رهبری دام ظله العالی که با بیانی رسا و کامل آنها را مشروحاً بیان داشته اند:
"امام ما را به راهى هدايت كرد، هدفهايى را براى ما تعريف كرد، شاخصهايى را در ميانهى راه به ما معرفى كرد تا راه را گم نكنيم. فقط در صورت پيمودن اين راه است كه ما مىتوانيم به حيات طيبه برسيم و طعم آن را بچشيم؛ يعنى مىتوانيم كابوس فقر و عقبافتادگى را از جامعه و ملتِ خودمان دور كنيم؛ مىتوانيم آرزوى ديرين بشر يعنى عدالت را تحقق ببخشيم؛ مىتوانيم به تحقير شدن ملتهاى مسلمان خاتمه دهيم؛ مىتوانيم طمع قدرتهاى استكبارى را قدرتمندانه - نه با تملق و اظهار ذلت - از خودمان قطع كنيم؛ مىتوانيم اخلاق و تقوا و ايمان را، هم در رفتار فردى خود، و هم در برنامههاى كلان كشور حاكم كنيم؛ مىتوانيم آزادى را كه نعمت بزرگ خداست، با همهى بركاتى كه در آن هست، بهدست بياوريم؛ اينها هدفهاى امام است.
حركت امام و انقلاب امام و
نظامى كه او معمار آن بود، براى تحقق اين هدفها بهوجود آمده است. پس راه
امام، راه ايمان و راه عدالت و راه پيشرفت مادى و راه عزت است. ما پيمان
بستهايم كه اين راه را ادامه دهيم و به توفيق الهى ادامه خواهيم داد.
امام اين راه را بهروى ما باز كرد و اين هدفها را براى ما تعريف كرد. او
با ارادهى قاطع و با دست تواناى خود، به كمك اين ملت، اساسىترين مرحلهى
اين راه طولانى را طى كرد و دنياى اسلام را متحول نمود. مردان خدا
اينطورند؛ علىرغم بىاعتنايىِ به زخارف دنيا مىتوانند دنيايى را متحول
كنند. عامل اصلى قدرت آنها، بىاعتنايى به زخارف دنياست. مردان خدا نظرشان
به همه چيز و همه كس، تابع نظرشان به خداست. مردان خدا به تاريخ روح
مىبخشند، و روح بخشيدهاند. تاريخ حقيقى و معنوى بشر را مردان خدا
نوشتهاند. شما نگاه كنيد؛ امروز با اينكه هزاران سال از دوران ابراهيم و
موسى و عيسى مىگذرد، مفاهيمى كه هديهى آنها به بشريت است، امروز برترين
مفاهيم رايج بشرى است. امروز اگر سخن از آزادى و كرامت بشر مىرود، اگر
حقوق انسان در جوامع مطرح مىشود، اگر عدالت و رفع تبعيض همچنان در دنيا
يك شعار جذاب است، اگر مبارزهى با فساد و مفسدان و مبارزهى با ظلم و
توجه به ايثار و فداكارى در راه حق در چشم بشريت جذاب و شيرين است،
بهخاطر اين است كه اين مفاهيم را پيغمبران - اين مردان خدا - به تاريخ
عرضه كردند و آنها را در اختيار بشريت قرار دادند. بنابراين مردان خدا
تاريخ را متحول مىكنند. آنها با اميد به خدا و با خشيت از پروردگار،
ناممكنها را ممكن مىكنند. با خوف و رجاء مادى و حيوانى نمىشود انسان و
انسانيت را متحول كرد. بيم و اميد مردان خدا از قبيل بيم و اميد اهل دنيا
نيست؛ دلبستگى آنها به خداست؛ توكلشان به خداست؛ خشيت آنها از نافرمانى
خداست؛ آنها همهى قوانين طبيعت را - كه دست قدرتمند الهى سررشتهدار
آنهاست - در خدمت هدفهاى خود مىبينند و با توكل به خدا حركت مىكنند؛ لذا
دنيايى را متحول مىكنند.
. . . جوهر اصلى در مكتب امام بزرگوار ما،
رابطهى دين و دنياست؛ يعنى همان چيزى كه از آن به مسئلهى دين و سياست و
دين و زندگى هم تعبير مىكنند. امام در بيان ارتباط دين و دنيا، نظر اسلام
و سخن اسلام را به عنوان مبنا و روح و اساس كار خود قرار داده بود. اسلام،
دنيا را وسيلهای در دست انسان براى رسيدن به كمال مىداند. از نظر اسلام،
دنيا مزرعهى آخرت است. دنيا چيست؟ در اين نگاه و با اين تعبير، دنيا
عبارت است از انسان و جهان. زندگى انسانها، تلاش انسانها، خرد و دانايى
انسانها، حقوق انسانها، وظايف و تكاليف انسانها، صحنهى سياست
انسانها، اقتصاد جوامع انسانى، صحنهى تربيت، صحنهى عدالت؛ اينها همه
ميدانهاى زندگى است. به اين معنا، دنيا ميدان اساسىِ وظيفه و مسئوليت و
رسالت دين است. دين آمده است تا در اين صحنهى عظيم و در اين عرصهى
متنوع، به مجموعهى تلاش انسان شكل و جهت بدهد و آن را هدايت كند. دين و
دنيا در اين تعبير و به اين معناى از دنيا، از يكديگر تفكيكناپذيرند. دين
نمىتواند غير از دنيا عرصهى ديگرى براى اداى رسالت خود پيدا كند. دنيا
هم بدون مهندسىِ دين و بدون دست خلاق و سازندهى دين، دنيايى خواهد بود
تهى از معنويت، تهى از حقيقت، تهى از محبت و تهى از روح. دنيا - يعنى محيط
زندگى انسان - بدون دين، تبديل مىشود به قانون جنگل و محيط جنگلى و زندگى
جنگلى. انسان در اين صحنهى عظيم بايد بتواند احساس امنيت و آرامش كند و
ميدان را به سوى تعالى و تكامل معنوى باز نمايد. در صحنهى زندگى بايد
قدرت و زور مادى ملاك حقانيت به حساب نيايد. در چنين صحنهای، آنچه
مىتواند حاكميت صحيح را بر عهده بگيرد، جز دين چيز ديگرى نيست. تفكيك دين
از دنيا به اين معنى، يعنى خالى كردن زندگى و سياست واقتصاد از معنويت؛
يعنى نابود كردن عدالت و معنويت. دنيا به معناى فرصتهاى زندگى انسان، به
معناى نعمتهاى پراكندهى در عرصهى جهان، به معناى زيبايىها و
شيرينىها، تلخىها و مصيبتها، وسيلهى رشد و تكامل انسان است. اينها هم
از نظر دين ابزارهايى هستند براى اينكه انسان بتواند راه خود را به سوى
تعالى و تكامل و بروز استعدادهايى كه خدا در وجود او گذاشته است، ادامه
دهد. دنياى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. سياست و اقتصاد و حكومت
و حقوق و اخلاق و روابط فردى و اجتماعى به اين معنا، از دين قابل تفكيك
نيست. لذا دين و دنيا در منطق امام بزرگوار ما مكمل و آميخته و درهم
تنيدهى با يكديگر است و قابل تفكيك نيست."
بنابراین اضافه کردن دو وصف تعلیمی و تربیتی بر واژه مسجد و مراکز دیگر در فوق درب آن¬ها به خاطر این است که مراکز اسلامی جایگاه تعلیمات اسلامی و عمل به آنها در مسجد و در اجتماع و در جامعه اسلامی است. نه آنگونه که در اکثر مساجد دنیای اسلام است.
راهکاردنیای اسلام که اخیراً این بیداری در آنها پیدا شده است عقب تر از بیداری ما هستند و ما هم از بیداری اسلامی چند درجه عقب تر هستیم. و رساندن ملت به این بیداری بیشتر از عهده دولت بر می آید بودجه-ای برای مقامات مافوقی که به علت تحصیلاتشان این مطالب را خوب می فهمند مشخص کنند. این اشخاص این مطالب را جزوه کنند و در ساعاتی که جزء ساعات اداری محسوب می شود به کارگزاران خودشان ارائه کنند. در ضمن این مسائل خانواده شان، فرزندانشان، پسران و دخترانشان هم مورد توجه قرار گیرند. کم کم این فشار اجتماع به بیداری اصلی اسلامی ابراهیمی منتهی شده و ان شاءالله همان طور به مراسم حج حج ابراهیمی اطلاق می شود، نهاد ابراهیمی، مسجد ابراهیمی، جامعه ابراهیمی و محمدی صلوات الله علیه و آله خواهیم داشت.
وصلی الله علی محمد و آله و سلم