loading...
مسجدومکتب تعلیمی وتربیتی حضرت زهرا سلام الله علیها
نویسنده اول بازدید : 146 یکشنبه 05 آذر 1391 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحيم

شرح مقدمه چهل حديث حضرت امام خميني(ره)

در محضر حضرت  آيت  الله  خسروشاهي(جلسه هشتم) 

 


صحبت در بيان مرحوم امام(ره) راجع به دعاي ابتداي کتاب شريف اربعين بود که حضرت امام (ره) عرض کرد:

خدايا ما را با سرمايه محبت از اين سرا بگذران.

از اين صحبت مشخص مي گردد که آن سعادتي که در اين دنيا بشر به دنبال آن است، با تحصيل علاقه و محبت به خداوند و مقربين درگاه خداوند بدست مي آيد و اين سرمايه محبت، مانند جاذبه  سيارات نسبت به مرکز خود مي باشد که اگر آن جاذبه نباشد همه سيارات سرگردان و متلاشي مي شوند و آن جاذبه است که آنها را نگهداري مي کند.

محبت هم همينطور است، بعد صحبت شد که محبت را بايد از چه راهي بدست آورد؟ يک رساله کوچکي از آيت الله مکارم در دسترس بود که ايشان در عبارت هاي کوتاهي شيعه شناسي را بيان کرده بودند و به مناسبتي فرموده بودند که:

تفکر در آفرينش انسان و جهان، سرچشمه عشق روز افزون ما نسبت به خدا خواهد شد.

اينجور رساله ها براي هر کسي حتي ما پيرمردها نيز خوب است که در دسترس باشد و هرگاه که وقت داشته باشيم مطالعه کنيم، براي اينکه اگر معارف جزء وجود انسان نشده باشد و اگر انسانها به وسيله عقل و فکر به آن نرسيده باشند چون هميشه حضور ذهن ندارند غافل مي شوند و لذا اگر در کيف و جيبش رساله اي داشته باشد خوب است، حتي بنده قبلا در جايي ديدم که معصوم هم فرموده بودند ما مطالبي را جمع کرده ايم و هر روز به آن نگاه مي کنيم. اين را شما به دانشجويان محترم و دانش آموزان عزيزتان يادآوري کنيد که براي هر قسمتي از معارف مثل توحيد و نبوت و امامت و معاد، يک جزوه هايي داشته باشند که هميشه همراهشان باشد و حتي درمواقعي که در کلاس ها هستند و معلم نيامده يا دير آمده از آنها استفاده کنند زيرا که راهِ تحصيلِ عقيده و محبت همين تذکرها و يادآوري هاست.

ما با کمي تامل مي بينيم که اين فرموده ي جناب آقاي مکارم در اين رساله در جاهاي ديگر نيز سابقه دارد، در رساله توحيد مفضّل از حضرت صادق عليه السلام اشاره شده که حضرت در مجلس اول که با مفضل داشتند  بياناتي را فرمودند. از جمله آن فرمايشات اين است که حضرت مي فرمايند: خداوند مخصوص است به شکر و سپاس به آنچه که به ما عطا کرد. آنها که در وجود خداي خودشان در شک و ترديد هستند در اثر جهل و قصور است، آنها به حکمت هاي خدا که در پيدايش خودشان و جهان است نرسيده اند.

مثلا وقتي نوزادي به دست خانم قابله به دنيا مي آيد، آن قابله بلافاصله آن کودک را اگر زمستان است در گرماي مناسب، اگر تابستان است در سرماي مناسب مي آورد و آنجا شستشو مي کند و مي پوشاند و حوائج بدني او را تامين مي کند و از اين قبيل مسائل، حال اگر به اين مسائل اصلا توجه نشود و وقتي هم که او از طفوليت و کودکي بالا مي آيد، کسي به او تذکر ندهد که يک خانمي تو را از رحم مادرت تحويل گرفت و اگر آن هنگام او نبود و آن وسايل نبودند، معلوم نبود که تو مرده بودي يا مريض شده بودي يا معلول شده بودي مسلّم است که او هيچ وقت علاقه اي نسبت به آن اشخاص و پدر و مادر خودش پيدا نمي کند. پس دانايي و علم، خشت اول ساختمان روحي محبت و علاقه است.

امام صادق(ع) مي فرمايند: آنهايي که اهل شک و ترديد هستند، نسبت به آنچه در جهان عمل شده است نادان هستند و فهمشان نمي رسد و از اين جهت است که منکر هستند و ضعفِ بصيرت و دانايي دارند.

اگردر همين مسئله خوب دقت کنيم مي بينيم که الان بشريت دچار ضعف بينش شده است، نمي بيند مگر آنچه که حيوانات مي بينند. يک مگس چه قدر فهم و شعور دارد؟ اگر يک جراحتي در جايي باشد، اگر چرکين هم باشد، مگس از آن دست بر نمي دارد و لذا بايد وسايل کشتن او را فراهم کرد زيرا که زندگي را مختل مي کند.

خوب طرز فهم و شعور و طبيعت او بيش از اين نيست، بشر و تمدن ها هم الان به اين مرحله وارد شده اند. مگر اين نيروها و انرژي ها که در دسترس بشر است از نفت و گاز و انرژي هسته اي و زير دريايي و فوق هوايي و هواپيماها و... چقدر به او سود مي رسانند؟ هر انساني بيش از عمري که مي کند يک سال دو سال پنج سال ده سال پانزده سال و يا بيشتر از اين وسائل و ابزار استفاده نمي کند و بعد از آن نيز از دنيا مي رود.

پس اگر بخواهيم بشريت و تمدن ها را تشبيه کنيم بايد به تمدن مگس ها تشبيه کنيم، همان کاري که حضرت علي عليه السلام در نهج البلاغه کرده اند، مي فرمايند که مردم زمانه سه گروه هستند.

اول) عالِمٌ ربّاني: يک گروه دانشمندان رباني هستند يعني کسانيکه به همان اندازه و مقداري که بشر مي تواند و ظرفيت دارد، از بصيرت و فهم مسائل جهان بهره دارند و آنها مي شوند عالم که در اصطلاح قرآن و اسلام به آنها مي گويند رباني، چرا که پي به ربّ اين اشيا مي برند نه به خودِ اشيا، وقتي انسان به خود اشيا توجه کرد، همان زندگي و تمدن مگسانه است، منتهي او به جراحت مي پردازد و اين ها به چيزهاي ديگر مي پردازند، ولي تفاوتي ندارد و هر دو يک چيز هستند و از فهم واقعيت و ربوبيت جهان بي خبرند.

دوم) مُتَعَلِّمٌ عَلي سَبيلِ نَجاه: گروه دوم کساني هستند که ناداني به آنها آسيب مي رساند و درون آنها را مي   خورد، به همين دليل آنها براي نجات به اين طرف و آن طرف مي زنند تا اينکه از جهلِ گزنده و آزار بخش، خودشان را رها کرده و به يک پناهگاه امني برسند.

سوم) هَمَجٌ رَعاع: يک مشت موجودات بي وزن و بي قيمت مانند مگسان که اکثريت اجتماع هاي بشري امروزي اينها هستند، اينها در فکر اين نيسـتند که خود را به يک مامن و پايـگاهي برسانند تا از جهل و حيرت آزاد شوند.! اينها حيـواناتي بي ارزش هستند.

در حديث مفضل مي فرمايند که چون بصيرتشان نمي رسد تکذيب مي کنند، دشمني مي کنند، منکر مي شوند، در برابر واقعيت ها مخالف و مبارز مي شوند در حاليکه خداوندِ جهان از آنچه که آنها فکر مي کنند منزه است.

در ادامه اين نکته از حديث مفضل استفاده مي شود که حضرت مي فرمايند: خدا لعنت کند ايشان را که از حق واضح به کدام سو مي روند؟!

اين نشان مي دهد که منکرين معارف، مغرض اند و مستحق لعنت مي باشند، حتي از حيوانات هم پست تر هستند، براي اينکه مگس نمي فهمد ولي اينها فهم و شعور دارند اما مغرضانه به سوي انکار حقايق گام بر مي دارند، پس ايشان در ضلالت و کوري و حيرت خود مانند کوراني هستند که در سرايي داخل شوند. اگر تعدادي نابينا وارد شوند در يک جا و مکاني که خيلي هم ساختمانش خوب باشد و حتي فرش هاي قيمتي داشته باشد و انواع و اقسام ماکول و مشروب مورد نياز نيز آنجا فراهم باشد و هر چيزي در محل خودش قرار گرفته باشد ولي آنها در اثر کوري هر جا حرکت کنند، خودشان يا عصايشان به يک شيء برخورد مي کند و ناراحت مي شوند حال آنکه آنها خودشان دارند ظرف و ظروف و غذاها را به هم مي ريزند و پامال مي کنند.

 و اي بسا که کورانه پا زنند بر ظرفي يا چيزيکه جاي خودش واقع شده است و مورد نياز هم هست و در اثر اين برخورد ها خشمناک و غضبناک شوند و مذمت و بدگويي کنند به سازنده اين بنا و ساختمان و خانه که چرا براي جلوي پا اين موانع را تراشيده است.

مي فرمايند: همين است حال اين گروه که منکرند از حسن تدبير معبود و کمال تدبير عالم وجود، چون ذهنشان کوتاهي کرده و به اسباب و علل و فوائد اشيا نرسيده، نفهمي و حيرت آنها را فرا گرفته، فلذا از اتقان خلقت يعني محکم بودن دستگاه آفريننده و حسن صنعت، يعني هنرهايي که در موجودات به کار رفته و نظام احسني که در موجودات چينش يافته، اين افراد نسبت به تمام اينها محروم و نابينا و نادان هستند.

 بعد اضافه مي فرمايند: پس بر کسي که خدا بر او انعام کرده باشد به معرفت خود، يعني اگر کسي با رجوع به درون خودش مطالبي را يافت که بر خلاف گفته ها و راه و روش خدا ناشناسان است، ديگر به حرفهاي آنها اصلا ميل ندارد بلکه تنفر هم دارد، اين شخص به سوي دين هدايت شده است و تدبيري که در خلايق به کار رفته را درک کرده و سواد و فهم و شعورِ جهان شناسي به او داده شده و اين سواد نه سواد درسي و تخته سياهي و از اين قبيل است.

مانند بعضي از بياباني ها که با توجه به اينکه سواد هم ندارند ولي خداشناسند، آنها از همين حرکتِ زمين و زمان و پيدايش شب و روز و انسان و حيوان، خداي خودشان را شناخته اند. در ادامه مي فرمايند:

کسانيکه اين نعمت به آنها داده شده است صراط الذين انعمت عليهم در موردشان صدق مي کند و بايد که سپاس گوي خدا باشند به دليل اينکه اين نعمت عظمي به آنها داده شده است.

 چرا نعمت عظمي؟ براي اينکه اگر اين را منها کني ديگر دنيا نعمتي نيست چون تمامش خسران است.

 فرض کنيد بهترين زندگي ها به ما داده شود ولي خبري از اين موضوعات نباشد، سرانجامش به کجا مي رسد؟ به اينجا مي رسد که آدم به فرض ماندن در اين دنيا که پنجاه يا شصت سال است حسرت او را فرا مي گيرد زيرا که ديگر آن جواني و استفاده از موجودات مورد علاقه اش برايش ممکن نيست، در يک جهنم و دوزخي از حسرت قرار مي گيرد و مي سوزد و ناراحت مي شود و گاهي هم خودکشي ميکند. اين عاقبت اين زندگي پر از نعمت است يعني اگر همه ي نعمت ها هم براي فرد يا افرادي فراهم باشد ولي اين موضوع نباشد، سرانجامش حسرت و پشيماني و غصه و خودکشي است، منهاي افرادي که در دلِ خودشان به خداشناسي و پشتيبان يابي خودشان از طرف عالِم سازنده جهان دسترسي پيدا کرده باشند.  بنابراين اين نعمت، نعمتي است که مي فرمايند بايد خدا را شکر کند براي اين نعمت بزرگ، و تضرع کند.


تضرع يعني گريه طفل براي پستان مادر، يعني بايد مثل طفل به درگاه پروردگار تضرع کند که اين نعمت عظمي پايدار بماند و از دستش گرفته نشود، شياطينِ جن و انس و ترديد سازندگان و ترديد پرورندگان و آنهايي که براي انسان جهل و ناداني جور مي کنند دستشان به او نرسد که او را گمراه کنند .

مي فرمايد:

" لان شکرتم لازيدنکم و لان کفرتم ان عذابي لشديد"

 در اين آيه اشاره دارد به اينکه شما بايد نعمت خدا را شکر کنيد و کفران نکنيد.

 اين هم مدرک نقلي اي بود که علاوه بر مدرک عقلي براي آن عبارات رساله آقاي مکارم(حفظه الله) آورديم که فرموده بودند:

تفکر در آفرينش انسان و جهان سرچشمه عشق روزافزون ما نسبت به او خواهد شد و هر لحظه ما را به آن ذات مقدس نزديک مي سازد.

تفکر هم راه و روش ابتکاري مي خواهد، مثلا ما با همين آشنايي که با کيفيت خلقت خودمان داريم که به وسيله يک مرد و همسر آن مرد به دنيا آمده ايم، اين را مي توانيم مجسم کنيم تا حضور ذهنمان در درک اين مطلب خوب شود، و آن اين است که از اين درخت هايي که در خانه است چند کرم بگيريم و آنها را در يک شيشه يا يک استکان بگذاريم و بعد بياوريم روي ميزمان و در آن تفکر کنيم که ما پس از آنکه مقداري از کمالات برايمان پيدا شد، تازه شديم يک کرم!، ما يک روزگار و لحظاتي کرم بوده ايم آن هم پس از آني که تکاملي پيدا کرديم و الا آن موقعي که يک سلول بوديم به قدر يک کرم هم قدرت يا توانايي نداشتيم. خوب آن وقت با همان سواد و آشنايي که داريم اين مساله را خوب بررسي و محاسبه کنيم. ببينيم فاصله اين کرم با بنده گوينده و شنونده و استفاده کننده از نعمتها و از زمين و آسمان چه قدر است؟ و چه قيمتي مي توان برايش گذاشت.

اينها راه هاي فکر در نعمت هاست که سپاس مي آورد و انسان را گرفتار و اسير محبت مي کند. اين هماني است که عرض کردم که اگر کودکي دستگيري هاي قابله را نشنيده باشد يا زحمات حمل و زاييدن مادر را نشنيده باشد طبيعتا علاقه اي پيدا نمي کند ولي وقتيکه به اينها توجه کرد حق و حقوق مادر و پدر و قابله و معلم و... روي هم رفته براي او يک چيزي مي شود. پس بنابراين تفکر و بصيرت و بينايي و چشم باز کردن به آنچه که واقع شده و ما را ما کرده بنده را بنده و شما را شما کرده راه تحصيل آن محبتي است که امام(ره) از خدا خواسته که ما را با محبت خود و خاصان خود از دنيا ببرد.

پس معلوم شد که سرمايه ما چنين چيزي است.

 


در اينجا خوب است که عباراتي هم از اين رساله ((سبوي عشق)) که به تازگي به دست ما رسيده است را بخوانيم. خدا رحمت کند آقاي سعادت پرور را که شاگرد علامه طباطبايي بودند و کتابهايي از جمله شرح حافظ نيز از ايشان برجاي مانده است. اخيرا هم شرح حالي از ايشان پخش شده که همين کتاب سبوي عشق است.

ايشان اينگونه به نعمت هاي خدا توجه کرده و مي فرمايد:

-  عنايت الهي در تربيت و پاکي انعقاد اصل وجودم

من مي دانم که نطفه اي که تبديل به من شد، آن نطفه، نطفه ناپاک و ناشايستي نبود پس در اصل وجودم و آن هسته اي که
پيدا شد و شد من خدا را شکر مي کنم که ناشايستگي نداشت.

- نان حلال و شير پاکيزه در رشد جسماني ام

مي دانم که پدرم کاسب خوبي بود و مادرم هم مي دانم که شيرش، شير مخلوط به حرام نبوده.

- حفظ من در رحم مادر
- اساتيد معتقد به مباني اسلام در مکتب خانه

قسمت من شد که در کودکي به مکتبي بروم که آنجا هر کس که به من چيزي مي آموخت از روي عقيده مي آموخت نه از روي اينکه يک پولي بگيرد و يک درسي بگويد و رهايش کند که اين خيلي مهم است، فرق است بين شاگردي که به دست معلمي معتقد به مذهب و دين و علاقه مند به قرآن و معارف مي افتد زيرا که آن معلم قدر اين نعمت را مي داند و آن شاگرد را در مسائل خداشناسي ورود ميدهد و بينايي ميدهد و در عقايد و آموزش او تلاش مي کند. مثلا فرض کنيد که ما در بياباني بمانيم و گم بشويم آن وقت شخصي پيدا شود و يک دوچرخه يا موتور يا ماشيني در اختيار ما بگذارد که ما از آن بيابان و از آن حال نجات پيدا کنيم، چقدر براي ما لذت بخش است؟ يک فرزند يا يک کودک يا يک دانش آموز وقتي به دست کسي رسيد و توانست در او يک ساختمان عقيدتي ايجاد کند اين را بايد نعمت بسيار بزرگي فرض کند.

- برخوردار شدن از اساتيد اخلاقي و عرفاني
- دوستان خوب و پاکيزه در تمامي مراحل تحصيل و عرفان 

از همان هنگامي که تحصيل مي کرد دوستانش دوستان با تقوا بوده اند، يا وقتي وارد عرفان شد همينطور، آدم هاي کج فهم عرفان غير اسلامي نبودند

- انس زياد با کتاب و سنت نبوي و نوشتار در اين امور

يعني توفيقي يافتم و موفق شدم تا با قرآن کريم و سنت انس زيادي بگيرم

- استقامت در عمل به دستورات مرحوم علامه
 - قريب چهل سال يا بيشتر در هر سحر با توجه خاص (يعني حضورِ قلبِ زياد) يکصد مرتبه سوره توحيد را قرائت کرده و به اوصيا و انبيا بلکه تمامي اوليا از اول تا آخر هديه مي کردم.

و مطلب بعدي که شايد از همه مهم تر باشد:  تحمل مشقات زندگي و صابر بودن بر آن است.

در بازارِ قم کوچه اي بود به نام مرحوم آقاي فيض که ايشان در آنجا يک منزل کهنه  و قديمي اي داشتند که اگر کسي به آنجا مي رفت و نگاه به سقف مي انداخت مي گفت که اين خانه خطرناک است و نبايد کسي در آن زندگي کند ولي ايشان همانجا زندگي کردند و حضور داشتند تا اينکه همانجا فوت کردند و خيلي هم به مسافرت کردن اقدام نکردند. تحمل اين همه مشقات زندگي و صابر بودن بر آن  در اثر محبت مي شود که اگر کسي محبت پيدا کرد سرمايه خوبي است.

 سپس ايشان توصيه هايي مي فرمايند مه بدين شرح است:

اي عزيزان من خود را بشناسيد که شناختن خدا در خودشناسي است هرکس به هر مقدار که به خود آشنا شد به خدا نيز آشنا شده است.خداشناسي به دو روش است: يا توجه در آثار (يعني همان خلقت) يا نفس که هر دو در انسان موجود است.

 يعني معرفت نفس و معرفت نفس هم يعني خودشناسي، خودشناسي هم از ابتدا از همين مساله ي تفکر در ناچيزيِ خودِ انسان که مثالش عرض شد ناشي مي شود که انسان چند تا کرم را بگيرد و در آن تفکر کند و فاصله بين الانِ خودش با آن را ارزيابي و قيمت گذاري کند که اين نوع تفکرات موجب ايجاد محبت مي شود.

اي عزيزان عالم از هم گسيخته نشد و ظلم و ستم زياد نگرديد و پريشاني جامعه را فرا نگرفت مگر در اثر دوري از خدا و اينکه خدا را از قلم و نظر انداختن.

 همين الان هم فرهنگ ما دچار همين دوري است  به خاطر اينکه توجه به خدا و نعمت هاي خدا آمده در يک سري کتاب ها و جزواتي در کتابهاي ديني که وقتي بسنجيم مي بينيم که شايد يک بيستم يا يک سي ام دروس اينها باشد، در صورتيکه بايد يک دوره اي از اين نوع معارف تهيه شود و ما با آنها خوب آشنا شويم بعد وقتي وليِ نعمت يعني پديد آورنده يِ نعمت خوار که خودمانيم و نعمت که جهان است را شناختيم آن وقت شروع کنيم به استفاده مجاز از نعمت ها و آن موقع است که تهيه وسايل و ابزار زندگي، ما را به خود جذب نمي کند. يک ماشين نو، يک ساختمان نو و يا يک آپارتمان، در دل ما جاي محبت خدا را نمي گيرد و الا اگر از اول اين آموزش انجام نگرفت مثل خانه هايي مي شود که اجاره داده باشيم و ديگر مستاجر بيرون نمي آيد مگر اينکه به دادگاه برويم.

در اين نظام جمهوري اسلامي بايد اينگونه به دانش آموزان و دانشجويان آموزش داده شود که از همان ابتدا خانه ي دل را که جايگاه پرورشِ محبت است، مخصوصِ پرورش محبت خدا قرار دهند، يعني تقوايي باشد تا جايگاه محبت پروردگار و علاقه ي به او باشد، حتي آنوقت علاقه به همسر و علاقه به فرزند هم شعبه و شاخه مي شود و اصل نمي شود.

اي عزيزان من کوشش بي جا براي دنيا نکنيد، که به غير از روزي خود به آن دست پيدا نمي کنيد اي عزيزان من غم و غصه دنيا رابه خود راه ندهيد که زيان در اين است اي عزيزان من از هوي پرستي کناره گيري کنيد که همه چيز به شما داده شود.

 يعني همان علاقه و محبت، و ايشان در اينجا به آن سوالي که محبت را از چه راهي مي توان تحصيل نمود پاسخ داده اند و فرموده اند در صورتي که ما هوي پرست نباشيم محبت حاصل مي شود، يعني جاي دل را از علاقه هاي هوي و هوسي خالي کنيد تا جاي محبت خدا باشد. آن وقت چون انسان از سنين کودکي که رشد پيدا کرده و بزرگ شده و اين خانه دلش جايگاه هزاران چيز شده هم اکنون نوبت جهاد و مبارزه با نفس است پس تحصيل محبت و علاقه که سرمايه سعادت بشري است به وسيله جهاد ميسر مي شود و جهاد با هوي و هوس هايي است که در درون رخنه کرده و مانند لجني ظرفي را پر کرده است که نمي شود در آن ظرف مثلا آبليمو و يا شربت و از اين قبيل چيزها ريخت و ابتدا بايد آن لجن را بيرون کرد، به همين دليل است که مرحوم امام خميني (ره) براي پيدايش علاقه به خداوند که سعادت است و خودشان در دعاي اول از خدا خواسته اند، وقتي شروع به نگارش اين کتاب مي کنند براي حديث اول، حديث جهاد با نفس را مطرح و بيان مي فرمايند و آنچه که مخالف با تهيه محبت است اين است که جايگاهي در نفس نمانده، اجاره شده، فروخته شده و ديگر صاحب خانه را در دل راه نمي دهند و او بايد خود را تصفيه کند.

 اي عزيزان من آنچه را که در هوي پرستي مي خواهيد در ترک هوي براي شما پيدا مي شود، اي عزيزان من، هر چه براي بشر است از سعادت دنيوي و اخروي و ملکوتي از اين راه يعني اهل بيت عصمت و طهارت است، پس دست از دامن ايشان برنداريد، اخلاص در اعمال را بايد در پيشاني هر عملي قرار دهيد، اگر عمري اعمال خود را بدون خلوص انجام دهيد مانند حيواني که براي روغن کشي يک شب و روز مي چرخد ولي راهي را طي نکرده ميباشيد، اي عزيزان من از افراط و تفريط در امور بايد بپرهيزيد، در تمام امور. تا بتوانيد در هر مقصدي مقضي المرام باشيد.

رفقاي خود را بشناسيد و پس از آن رفاقت کنيد، مبادا با غافلين رفاقت کنيد، که شما را معيني نيست (غريب مي شويد و ياوري نخواهيد داشت) آتشي که امروز در جامعه پيدا شده است تر و خشک را مي سوزاند برحذر باشيد از اينکه شما هم بنزين اين آتش باشيد، بلکه هميشه پشتيبان حقيقت باشيد و امر به معروف و نهي از منکر کنيد نه اينکه خود نيز داخل در گناهکاران و ياور آنها باشيد.

اين دستور هماني است که عرض شده که بايد اين کتاب واجبات و محرمات را داشت، چون امر به معروف و نهي از منکر و داخل نشدنِ خودِ انسان در گناه در اثر آگاهي از حلال و حرام است اما اين مساله کمتر مورد بحث قرار مي گيرد،

هميشه به صورت کلي گفته مي شود که تقوا پيشه کنيد، اما تقوا پيشه کنيد مثل اين است که در يک بيمارستاني انسان فرياد بزند که آقايان بيمارها از آنچه زشت است و شما را نمي سازد و اذيت مي کند پرهيز کنيد، اما اينکه آن چيزها چيست نسخه و دستورالعمل مي خواهد، اگر انسان آن ها را  ذکر نکند و فقظ بگويد پرهيز کنيد و تقوا پيشه کنيد که نمي شود!، بايد رساله هايي که فهرست واجبات و محرمات در آنها مشخص گرديده را درخانه ها و خانواده ها و ميهماني ها و در هر جايي که در دسترس است پخش کرد که آتشگيره نباشند.

دنيا جاي پايداري نيست گذرگاهي است که بايد به قدر احتياج دل به اين گذرگاه بست، قدر جواني خود را بدانيد زيرا چه کم هستند کسانيکه در جواني به فکر اصلاح خود باشند و انحرافات را کنار بگذارند و چون به پيري رسيدند افسوس جواني خود را نخورند که فايده اي ندارد. آنچه را که ذکر کردم نه براي معرفي خود بود و . . .

همه اينها در پاسخ به اين بود که سعادت در محبت است و آن را چگونه بايد تحصيل کرد. به اينجا مي رسيم که انسان در خلقت و فطرتش از محبت سرمايه دارد و بي محبت نيست، اقلّش اين است که به خودش محبت دارد، اما کوريِ دل ايجاب مي کند که اين محبت به خود را صحّت و سلامتي ندهد، يعني مثلا ميل انسان به غذا چيزِ خوبي است اما نبايد اين ميل باعث شود که انسان هر غذاي مضري را بخورد!، بايد از افراط و تفريط جلوگيري شود، انسان نمي تواند آزادانه بگويد که من چون دوستدار غذا هستم ديگر مي توانم هر چيزي را بخورم و آزاد هستم، چرا که انسان نمي تواند از بهترين غذا ها هم آزادانه استفاده کند زيرا اگر چنين کند بايد يک راست به بيمارستان برود، پس بنابراين اين محبت را که خدا در انسان قرار داده که لااقل به خودش علاقه مند است را بايد بررسي کند که آيا اين خودي که مورد علاقه ي خود است براي کيست؟ اين خود مالِ خود است يا مالِ غير است، اگر اين حساب را بکند مي بيند که اين محبت، محبت به خداست و محبت به خودش نيست، چون خودي ندارد و خودش چيزي نيست، پس آنچه که محبوب در محبت است، محبوب واقعي خداي انسان است منتهي حساب نشده است و انسان خيال مي کند که خودش را دوست دارد، اما چون خودي نداريم علاقه هم علاقه به خداست و آن وقت نقشِ هوي و هوس و جهل و غيره همين جا است و بايد اين مسائل را با قيچيِ عقل و فهم و فکر برش داد و اين علاقه را از درون اصلاح کرد و از يک چيز موهوم خرافي به نام ((من)) گرفته و به دست خدايِ من داده شود. از اين رو است که حديث اول، حديث مبارزه و مجاهده با نفس و هوي است، بنابراين در ابتداي اين رساله از خدا درخواست محبت شده که سرمايه سعادت است و شروع مطالبش نيز، شروع علمي در تهيه محبت به خداست که بايد اين دستورات را ياد بگيريم و عمل کنيم تا براي آنچه دعا کرده ايم که خدا به ما بدهد، عملاً نيز در جهت آن قدم برداشته و راه رفته و گام برداشته باشيم تا هم دعا و هم عمل با هم توام باشد.

 


وصلي الله علي محمد و آل محمد

 جلسه  هشتم شرح اربعين

 

 

 

دانلود فايل pdf جلسه هشتم شرح اربعين حضرت امام خميني(ره)

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
این پایگاه برای انعکاس فعالیت های مسجد و مکتب تعلیمی و تربیتی حضرت زهرا سلام الله علیها راه اندازی شده است.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 65
  • کل نظرات : 27
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 39
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 36
  • باردید دیروز : 20
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 126
  • بازدید ماه : 345
  • بازدید سال : 1,364
  • بازدید کلی : 92,248