loading...
مسجدومکتب تعلیمی وتربیتی حضرت زهرا سلام الله علیها
نویسنده اول بازدید : 188 سه شنبه 27 تیر 1391 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحيم


شرح مقدمه چهل حديث حضرت امام خميني(ره)در محضر حضرت آيت الله خسروشاهي(جلسه سوم) 



قبلا عرض شد كه مرحوم امام، سالها قبل از انقلاب اين رساله شريف اربعين را تاليف كردند؛ كه بنده به ياد دارم که در آن زمانها اين کتاب خطي بود و دست به دست داده مي شد، كه خود بنده هم به ايشان عرض كردم مي  خواهم اين کتاب را ببينم که پيش کسي بود و کتاب را از آن شخص گرفتم و مطالعه کردم. البته در آن زمان ما طلبه اي بوديم و به مطالب ايشان خوب نمي رسيديم، ولي ذوق و شوقمان اين بود كه از گفتار ايشان زياد استفاده كنيم.
در اين کتاب شريف اربعين مسائل مربوط به انقلاب ابتدا از مخالفت با نفس شروع شده، كانّه هر اقدام اصلاحي، چه فردي، چه اجتماعي و چه فرهنگي، بايد ابتدا با مخالفت با خواست هاي نفساني خود انسان شروع شود. قدري ورزش و تمرين اين كار را بايد در دانشجويي و طلبگي انجام داد، چرا که اگر شخصي با مدرک ليسانس يا بالاتر از ليسانس بخواهد يک مرتبه وارد يك شغل اداري شود و اين تمرينات را انجام نداده و تازه كار باشد خيلي برايش مشکل خواهد بود كه خواست هاي خود را جلو نياورده و خواست هاي ملت را مقدم بدارد.
در ما روحانيين هم همينطور است. اگر ده پانزده سال تحصيل كرديم و بعد بخواهيم وارد اجتماع شويم، منبر برويم و شغلي بگيريم، اگر در اين صحنه مخالفت با خواسته هاي خومان تازه وارد باشيم خيلي برايمان مشكل خواهد بود، اين است كه حضرت امام (ره) موفق شد به اينكه اين كتاب انقلابي را از حديث مخالفت با نفس شروع کند. و نتيجه استفاده از مطالبش را ما در پيام امام (ره) به مناسبت شهادت فرزند روحانيش استاد شهيد مطهري (ره) بايد مطالعه کنيم.
 بنده به خاطر دارم كه در مدرسه فيضيه مَدرسي بود كه زيلو و حصير داشت و ايشان عصرهاي جمعه جلسه اي داشتند كه ده بيست نفر بازاري و چند طلبه، من جمله شهيد مطهري و افرادي از اين قبيل مي آمدند و ايشان مواعظ بسيار مؤثري مي فرمودند، مواعظشان خيلي مؤثر بود، به طوريكه در ما كه آن موقع جوان بوديم خيلي اثر مي گذاشت. مرحوم شهيد مطهري هم در آن هنگام  يك جواني با سن و سال ما بود که ايشان هم مي آمدند و مجموعاً شايد سي نفر هم نمي شدند، ولي ايشان مطالب بسيار خوبي ذكر مي فرمودند. مثلا يكي از مسائلي كه مي فرمودند اين بود: وقتي انسان وارد در علوم ديني مي شود از خواست هاي نفساني او اين است كه خوب حالا ديگر ما يك كتاب يا يك مقاله بنويسيم يا يك مجله پخش كنيم يا از اين قبيل، در صورتي كه اگرخوب دقت كند خواهد ديد كه اين خواست، خواستي نفساني است، و مي خواهد به اين وسيله خودش را مطرح کند.
خب اين حرفها براي ما خيلي عميق بود و آن زمان عقلمان خوب نمي رسيد كه چگونه مي شود انسان وارد حوزه يا طلبگي بشود يا مثل شما وارد فرهنگ و دانشكده ها و از اين قبيل مراکز بشود و وقتي هوسش گرفت که چيزي بنويسيم و پخش کنيم خواست نفساني باشد!، دقت زيادي لازم دارد تا متوجه شويم که آيا اين خواست و موقعيت واقعاً به جا و به صلاح است يا اينكه هنوز زود است؟
آدمي كه ده  پانزده سال در مدرسه يا در فرهنگ بوده و تحصيل کرده نفسش همان نفسِ كودكي و بچه گي اوست، خواست هايش هم همان خواست هاي کودکي است که به رنگ جديد درمي آيد، به رنگ طلبه گي و دانشجويي و استاد شدن و سخنراني كردن و از اين قبيل چيزها در مي آيد، اگر كسي خوب در اين مسائل دقت كند، مي بيند كه نه؛ هنوز براي اين شخص وقت اين حرفها نشده چون او اين ورزش را نكرده است.
مرحوم علامه طباطبايي معنيِ اين ورزش را براي ما اين گونه نقل مي فرمودند: مرحوم ملا هادي سبزواري اعلي الله مقامه در سبزوار حوزه علميه داشت و روزها در مسجد يا در يک جايي درس مي گفتند. يك روز چند طلبه كرماني که مي خواستند به مشهد مقدس مشرف شوند مي گويند برويم به سبزوار و با ملا هادي سبزواري ديداري داشته باشيم، وقتي آمدند و نشستند دائم به هم نگاه مي کردند و با تعجب اشاره مي کردند و مثل اينکه يک چيز عجيبي ديده اند، براي سايرين سوال پيش آمد که چرا اينها اينگونه حرکات  را انجام مي دهند؟ بعد از درس که همه متفرق شدند از آن جوانها پرسيدند: چه مسئله اي بود كه شما در بين درس دائم با هم صحبت مي كرديد؟ گفتند: ما يك مطلب عجيب ديديم. پرسيدند آن مطلب عجيب چه بود؟ گفتند: ما طلاب يك مدرسه اي در كرمان هستيم، يك روز جواني به مدرسه ما آمد و چون جايي نداشت مي خواست که در مدرسه بماند ولي اجازه شرعي نبود كه او برود در حجره و مهمان طلاب شود، فلذا رفت داخل اتاق خادم و خادم هم که ديد او تازه وارد و غريبه است از او پذيرائي كرد، او هم فرصت نداد كه كسي به او حرفي بزند، خودش دستها را بالا زد و به خادم گفت که اگر کاري داري به من بگو و خودش شروع به کار کرد و مثلاً جاروب را برداشت و حياط را جاروب کرد و رفت براي طلاب ماست و نان خريد و خلاصه از اين کارها انجام داد. اين خادم هم که ديد جواني آمده و کمک مي کند خيلي خوشش آمد و او را نگه داشت، او چند شب همانجا بود و واقعا مثل بازويي براي آن خادم شد و او را خيلي کمک مي کرد. بعد هم که خادم ديد او واقعا جوان بسيار خوبي است، دختر خود را براي ازدواج به او پيشنهاد کرد و او را داماد خود نمود. حالا ما آمديم که حاجي سبزواري را ببينيم و به مشهد برويم مي بينيم که حاجي سبزواري همان جوان است که حدود يک سال به ما خدمت کرد و براي ما ماست و نان خريد و حياط را جاروب كرد ولي ما نفهميديم كه او طلبه است و درس خوانده! اما حالا كه نگاه كرديم شناختيم که ايشان همان شخص هستند.
اين جريان را مرحوم علامه نقل مي کردند و مي فرموند: بعضي از دوستان ما گفتند که ما فرزندان آن دوشيزه كرماني را كه دختر خادم و همسر ملا هادي سبزواري بود را هم ديديم.
منظور اين است که اينجور ورزش ها و اينگونه خود سازي ها براي مطلق مردمان مخصوصاً در اين دوره لازم است. در داستان شماره 27 کتاب داستان راستان فرموده ي رسول اکرم(ص) خطاب به ورزشکاران ما در داستان اول خطاب به مسجديها و در داستان 34 و 69 و 75 خطاب به مسئولين امور به ويژه فرهنگيان و روحانيان مسائلي بسيار حياتي وجود دارد. لازم است که مسئولين در كلاس هاي دانشگاه و در كلاس هاي مدارس ديني و حوزوي ابتدا از اينجا شروع كنند؛‌ گزينش و نام نويسي را از اين شروع كنند، به دانش آموزان و دانشجويان و طلاب بگويند که اگر شما بخواهيد فرد مفيدي به حال جامعه باشيد بايد يك مقداري ورزشِ تركِ خواهشِ نفساني بكنيد به طوريکه بر خودتان مسلط شويد. وقتي بر خود مسلط شديد تا ديديد اوضاع و احوال اداره يا شرکت يا مديريت يا منبر يا محراب يا مسجد و يا از اين قبيل آن گونه که ما مي خواهيم نيست ديگر برايمان آسان است که بگوييم خداحافظ؛ اما اگر اين كارها را نكرده باشيد آن زماني که وارد کاري مي شويد و مي بينيد که يك مسئول و بالادستي داريد كه شما را به رشوه خواري و اينها مجبور مي کند و مي خواهد از شما سوء استفاده كند يا اگر روحاني هستيد هيئت امنا يا مثلا يك منبري ديگر يا يك مداح مي خواهد از شما سوء استفاده كند، گير مي كنيد و اين فکر به ذهن مي آيد که خوب، زندگي شما بايد بچرخد و اينها هم جز به اينکه به خواهش نفس آنها رفتار كنيم راضي نمي شوند، اينجاست که در دام آنها مي افتيد.
پس تمرين ترك خواهشهاي نفساني مثل دروس بايد از اولِ پذيرشِ دانشجو و طلبه به گوشش فرو رود و بفهمد كه تنها درس خواندن هيچ فايده اي براي انسان ندارد. خيلي افراد هستند که از خارج مي آيند و طلبه يا دانشجو مي شوند ولي جاسوس هستند و در ممالك اسلامي پخش مي شوند و درس هم مي خوانند، شايد به استادي هم برسند.
پس اينكه مرحوم امام حديث مخالفت با نفس را در ابتداي كتابش قرار داده است. اين هوشياري و توفيق ايشان بوده و کمتر كتابي پيدا مي شود كه اينگونه باشد. اگر در كتابخانه اي رفتيد در قفسه هاي اخلاقي و ديني نگاه کنيد خواهيد ديد که کمتر کتابي است که با اين مسائل آغاز شده باشد. و رمز ديگر اين مطلب دعايي است كه مرحوم امام(ره) قبلا كرده. ايشان قبل از اينکه وارد مباحث اين کتاب بشوند عرض مي کند: خدايا آيينه دل را به نور اخلاص روشني بخش و زنگار شرك و دوبيني را از لوح دل پاک گردان.
اين هم دعاي ابتدا اين کتاب است كه عرض مي كند: خدايا آيينه دل را به نور اخلاص روشني بخش. چند مطلب در اين دعا وجود دارد، يكي اينكه آيا ما آيينه دار هستيم يا نيستيم؟ و آينه دل چيست؟
در كجاي دروس ما به ما اطلاع داده شده كه خداوند آيينه اي را در وجود ما قرار داده است كه اين آيينه در حال كودكي پاكيزه است اما رفته رفته به بلوغ كه مي رسد شروع به آلودگي و تاريكي مي كند، شروع به زنگار گيري مي كند، دروغ ها، غيبت ها، آزارها، به پدر و مادر جسارت کردن ها، نفسانيت ها و درآمدهاي نابجا که دائماً تكرار مي شود، خصوصا در جامعه اي که دوستان و همکلاسي ها و همکاران انسان همگي آلوده باشند! در اين محيط كسي به آساني سالم نمي ماند. اين است که رفته رفته گرد و غبار دروني بر روي دل انسان مي نشيند و آن صفا و پاکي دل از کار مي افتد فلذا مرحوم امام اولين دعاي خود را مربوط به دل قرار داده اند و بعد هم که حديث نفس را شروع كرده اند معلوم مي شود كه دعايشان مستجاب شده كه خداوند راهنماييش كرده تا در ابتدا چنين حديثي را شروع كند.
بنابراين آيينه اي در وجود همه ي ما انسانها گذاشته شده است كه اين آيينه بايد نجات بخش بشريت باشد و خداوند حكيم همانطوريكه به هر انسان و حيواني چشم ظاهري مرحمت فرموده است ممكن نيست يک چشمي كه وقايع و حقايق را تمييز دهد به ما نداده باشد و آنوقت از ما خواسته باشد که او را بشناسيم و از او اطاعت كنيم!  اين است که راه نجات از طفوليت در ما بوده و هست. ولي اين دستگاه هاي فرهنگي و معلم هاي تربيت نشده كه خودشان هم از اين چيزها اطلاعي ندارند باعث مي شوند كه كلاس ها تبديل به کلاس هاي تاريک شود و نوجوان و جواني كه در آن کلاس ها وارد مي شود حالت خواب و تخدير به او دست دهد، مواد مخدر و مسائل خواب آور در او اثر بكند و لذا پس از چند روزي که به منزل برمي گردد همان احترامي که قبلا به پدر و مادر مي گذاشت را هم فراموش مي کند و ديگر هيچ احترامي به آنها نمي گذارد. چون رفيقش را مي بيند كه چه حركاتي مي كند يا خود معلم  را مي بيند که چه اوقات تلخي ها و چه فحش هايي مي دهد!! و لذا آن جوان هم كم كم به همان شكل درمي آيد و تا زماني هم که مملكتي جوانهايش تهذيب اخلاق پيدا نكنند آن مملكت در معرض خطر است. مثل همين الان كه همه مي دانيم خيلي از اين وسايلي که وجود دارد و در دسترس قرار مي گيرد با شدت بسيار زيادي به ايمان و تقواي ما هجوم مي آورد و مشكلات عديده اي ايجاد مي شود. جوانيکه در بيمارستان تمرين پرشکي مي کند به بيماريکه تنهاست و دسترسي به خانواده اش ندارد مي گويد خودت محلّ جراحي را با خودتراش پاکيزه کن زيرا که نمي خواهد تمرين اينگونه کارهاي مشکل را انجام دهد و بيمار بيچاره را بلاتکليف رها مي کند.
بنابراين ما بايد ولو مانده از يك نفر و دو نفر شروع كنيم به اصلاح نفس و پرهيز از خواهش هاي دروني و حيواني خودمان و پيدا كردن رفيقِ خالص و خوش اخلاق ولو در غير محل. مثلا اگر انسان خودش ساکن تجريش بود ولي فهميد که در پيچ شميران يك جواني است که به درد مي خورد و مي توان با او مجلسي داشت، با او به مسافرت و تفريح رفت، بايد ‌در كلاس هاي يكديگر شرکت کنند و با هم باشند، مدرسه هايشان را عوض كنند، محله  و مسكنشان را عوض كنند، اينها همه جزء لوازم ايماني است اما متأسفانه متروك شده. 
انشاءالله اگر به کتاب (( آداب تعليم و تعلم در اسلام)) که مرحوم شهيد ثاني نوشته اند و رساله اي است مخصوص كيفيت درس خواندن و درس گفتن دسترسي پيدا كرديد، ايشان در آن کتاب مطلبي را گفته اند كه من در هيچ كتابي نديده و نشنيده ام و آن مطلب اين است که آياتي از قرآن با اين مضمون که: عَلَيكُم اَنفُسَكُم – قُو  َانفُسكم وَ اَهليكُم ناراً  نقل مي كند. آياتي از قرآن که براي بشر تکليف آورده و تكليف را شاملِ نفس و خانواده قرار داده است را نقل مي کند، ‌آن وقت اين مجتهد عالي مقام اين مسئله را كه چگونه يک انسان مسلمان مي تواند نگهدار خانواده اش باشد را مطرح کرده است.


اصول عقايد به چه شكلي بايد براي يک شخص مسلمان آموزش داده شود؟ اگر در رساله ها نگاه کنيد مثلا در باب نكاح يا در باب نجاسات که بنگريد مي بينيد ‌ممكن است انسان هم به خاطر نفهميدن يا نپذيرفتن عقايد ديني اش مانند ساير موجودات ناپاك شود، مثل يک جواني که در خانواده به پدر و مادرش بگويد: شما اگر نماز مي خوانيد به خودتان مربوط است ولي به من نگوييد که نماز بخوانم براي اينکه من تا وقتيکه دين را باور نکنم نماز نمي خوانم!
معلوم مي شود كه دين هنوز در باور اين جوان نيامده است و وقتي هم که دين را باور نکرده هم غذا شدن با اين شخص مشکل است، براي او ازدواج راه انداختن مشكل است، اصلا وقتيكه عقيده نيست ازدواج باطل است. وقتيکه مستقيماً مي گويد كه اين چيزها براي من حل نشده و اينها را قبول ندارم، داروين و راسل چيز ديگري مي گويند و شايد آنها درست بگويند! اگر اين حرفها پيدا شد و جواني اين حرفها را زد نامسلمان است و چون به تكليف هم رسيده و قبل از تكليف نيست كه در حكم پدر و مادر باشد پس نامسلمان است. بچه اي كه پدر و مادر دستش را مي گيرند مي برند تکليفي ندارد و موجود خوب و پاکي است اما وقتي که به سن تكليف رسيد يعني اگر دوشيزه نه سالش تمام شد يا آقا پسر پانزده سالش تمام شد بايد مسلمان باشد، مسلماني هم اولين قدمش ((اعتقاد)) است.
‌خوب اين جوان که اينگونه است و اين حرفها را مي زند چه اعتقاداتي پيدا كرده؟
اين است كه تکاليف بسيار مشکلي در مساجد بر دوش ماست که پشت ما را خم مي کند. اينطور نيست كه مثلا وقتي يك مسجد يا يك هيئت و جايي درست شد انسان همينطور بي تفاوت و به صورت خيلي عادي برود و برايشان صحبت کند و خيال کند که اين صحبت ها به درد اين مردم مي خورد، حال اينکه اينها شده يک چيز معمولي و عادي اما اينها تربيت نيست، اينها اصلاح نيست، اينها تعليم و تعلم نيست، اينها هيچ چيز نيست، يک منبري که آقا بيايد و نيم ساعت صحبت کند و برود که درست نيست! اصلاً بعد از اين منبر آيا چيزي به فهم اين مردم اضافه شده و يا مطلبي را متوجه شدند؟ امشب بر اطلاعات ديشب آنها افزوده شد؟ كلاسهايي كه اينگونه باشد جز رفوزه شدن چيز ديگري در آنها نيست.مساجد و جلسات هم همينطور، جز رفوزه چيز ديگري درونش نيست.
البته در حال حاضر وضع ما غير از چند سال پيش است و خيلي بهتر شده به جهت اينکه مي توان اين حرفها را گفت.
چند وقت پيش كه مسجد اينجا افتتاح شد، آقاي شهردار محترم براي افتتاحش آمد و سخنراني مختصري كرد كه در آن سخنراني گفت: مهمترين رسالت ما اين است كه تفكر مسجدي را در همه  كارهايي که در شهر به آن نيازمنديم نهادينه كنيم.

 تفكر مسجدي يعني چه؟ اين يك مسئله مهم است. ما بايد در همه كارهايي كه در شهر به آن نيازمنديم از مسائل مربوط به نانواها، قصاب ها، خواروبار فروش ها گرفته تا همه چيز و تمام مسائل، بايد تفكر مسجدي را پخش كنيم، در تمام جاهاي شهر و ادارات و ... .آقاي شهردار در آن سخنراني اضافه کرد که:
مردم بايد احساس کنند که مسجد مركز محله است، مساجد بايد كانوني باشد كه امور مطلوب و مثمر ثمر از آن مکان شكل بگيرد.
اصلا امور مطلوب و مثمر ثمر چه چيزهايي هستند؟ اصلاح مساجد خود در درجه اول است و بعد از آن هم اصلاح جلساتي که مردم و اهل محل در خانوادهايشان تشکيل مي دهند است، بعد از آن اصلاح منبر است، اصلاح محراب است اصلاح کساني که آنجا سينه مي زنند و يا پشت بلندگو نوحه مي خوانند. بايد ديد که اينها چه حرف هايي مي زنند؟ چه مطالعه اي کرده اند که مي آيند صحبت مي کنند و وقت چندين نفر را مي گيرند يا اينکه همان يادداشتهاي داخل ذهن و مربوط به سي سال پيششان است؟ بعضي افراد هستند که چند حرف و چند شعر مربوط به عاشورا ياد گرفته اند و اين شده برايشان يک حرفه و يک شغل.
مساجد بايد كانوني باشد كه امور مطلوب و مثمر ثمر از آن مکان شكل بگيرد و تا زمانيکه اين نقش را براي مسجد تعريف نكنيم وظيفه خود را به خوبي انجام نداده ايم و روحانيت بايد به اين نگاه به مسجد رسيدگي کند.

تکليف ما را هم ايشان گفته؛ روحانيت بايد با اين نگاه يعني نگاه اصلاح مسجد و اصلاح خارجِ مسجد به وسيله مسجد و
بوسيله مردم مسجد به مساجد رسيدگي کنند.
خب اينها همه مطالب درستي است اما از كجا بايد شروع کرد؟
شما آقايان يا دانشجو هستيد يا معلم يا فرهنگي. شما امشب اين اطلاع را پيدا كرديد كه مرحوم شهيد ثاني عالم جليل   القدر و مجتهد مسلم شيعه اين مسئله را مطرح کرده كه جوانها و نوجوانها كه به تكليف مي رسند بايد مسلمان باشند در حاليكه اينگونه نمي شود. ما نمي توانيم با يك يا د‌و ساعت وقت يك جواني که بي خبر از اسلام است را وارد اسلام بكنيم پس بنابراين اينکار وظيفه اولياء است،  قو انفسكم و اهليكم نارا  وظيفه حتمي و امر خداست که در قرآن نيز آمده.
 خب اوليا بايد چه كار كنند؟ اوليا به خاطر حفظ خانواده شان ‌از كفر، از شرک و عقايد باطل، خصوصا در اين دوره اي كه ماهواره و اينها به كار افتاده است بايد بنشينند و براي خودشان و خانواده خودشان از ابتدا برنامه ريزي كنند، برنامه ريزي هم بايد به اين ترتيب باشد که شکل و طرز و کيف و کم کسبشان فرق کند، زيرا الان که نگاه مي کنيم مي بينيم که برنامه ريزي کاسب ها با اين مسائل نمي سازد و اصلا غفلت با اين مسائل بوده و قو انفسکم و اهليکم نارا درونش نبوده است. بنابراين يک کاسب مسلمان بايد بنشيند و با کاسب ديگر، با رفيق ديگر و با خانواده اش اين مسائل را مطرح کند و بگويد که ما جوان و نوجوان داريم و بايد براي آنها هم فکري کنيم و آن اين است که وقتي را در شبانه روز براي اين کار بگذاريم و بنابراين اوقات کسب و کار ما به هم مي خورد. مثلا يک فردي که در اداره اي کار مي کند يا فرهنگي است يا جواني که تازه ازدواج کرده و در جايي مشغول کار شده بايد در همان ابتدا با مدير مجموعه خود وارد مذاکره و صحبت شود و اين مطلب را برايش حل کند و به او آموزش دهد تا هم خودش وارد اين مسائل شود و هم زيردستان خودش. وقت اداري بايد تغيير کند، مثل وقت اداري بانک ها که طرز ديگري بود و بعد تغيير کرد و عوض شد بايد اوقات اداري نيز تغيير کند و کارمندها هم اگر مسلمان هستند بايد وقت خود را جور ديگري بگذرانند، اگرخانواده خود را دوست دارند و اگر به قرآن اعتقاد دارند بايد وقت خود را تغيير دهند که بتوانند در شبانه روز لااقل يک ساعت زمان بگذارند و با پسر يا دختر خود درباره مسائل اعتقادي کار کنند که وقتي جوانانشان به سن تکليف مي رسند مسلمان باشند. اين حرفها شايد در هيچ مسجدي زده نشود يا اگر گفته مي شود بنده اطلاع ندارم. معمول اين است که يک آقايي را دعوت کنند و ايشان هم تشريف بياورد و مثلا ده شب منبر برود و يک مصيبتي بخواند و برود، در حاليکه مرحوم امام که در هشتاد يا نود سال پيش اين کتاب شريف اربعين يا آداب الصلوة يا کتاب کشف الاسرار را نوشته اند به اين مسائل اهميت بسيار زيادي داده اند که تمام اينها مسائل انقلابي و در رابطه با تغيير دادن اوضاع و احوال است، زير و رو کردن مسائل است، حوزه ها بايد تغيير کند، دانشگاه ها بايد تغيير کند، بازار و خيابان و اداره بايد تغيير کند و تا اين جور نشود مملکت اسلامي نيست بلکه يک مملکت تقليدي و مقوايي است که خالي از اعتقادات است خالي از اخلاقياتِ  قرآني و نهج البلاغه اي است که خود حضرت علي عليه السلام نيز اين مطلب را تصريح کرده  و مي فرمايند: ما در اول اسلام مانند دو قوچ و مثل دو حيوان که به هم حمله مي کنند براي حفظ دينمان به هم مي پريديم، به پدر و مادر و برادر و خويشان و اقرباي خود هجوم مي برديم، اما با اين وضعيتي که الان از شما مي بينيم دين دوام
و قوامي پيدا نمي کند. اين مطلب را حضرت علي عليه السلام در آن زمان مي فرمايند!! اين است که فعلا کار کاري جدي است، آمريکا اينگونه با قدرت به جنگ اسلام آمده پس مسلمين نيز بايد مجهز شوند و البته تجهيزاتشان از اعتقاداتشان شروع مي شود، از کتاب و درس و مسجد و حوزه و جلسات اعتقادي و فرهنگ و دانشکده و اينها شروع مي شود و اين خود نعمتي است که يک شهردار يا يک مسئول شهري حرفهايش نسبتاً با اين چيزها هماهنگي داشته باشد. در زمان طاغوت که ما ديديم  اگر کسي از اين حرفها مي زد او را از شهر بيرون مي انداختند تا چه رسد به شهرداري. اما حالا که وضع اينگونه پيش آمده بايد فکر کنيم که چه کاري بايد انجام دهيم؟
بايد تصميم گيري با مشورت باشد نه اينکه بنده چيزي بگويم و شما هم چيز ديگري فکر کنيد؛ بايد مسئولين و کساني که دلسوز خود و خانواده خود هستند، هم محله ايها و هم کوچه ايها با هم بنشينند و فکر کنند که چه بايد بکنند. مثلا يک هيئتي مي خواست در همين مسجد جا باز کند و بچه هايي را هم بياورند، ولي معلوم نبود که اين بچه  ها چه چيزهايي بلد هستند و مي خواهند چه کار بکنند که بنده گفتم: موافقت نمي کنم به خاطر اينکه بايد در خارج از مسجد براي اينها يک جايي تهيه شود تا اين بچه ها در آنجا ساخته شوند و مسئله دان شوند بعد بيايند در مسجد، قدمشان هم بر روي چشم، اما اگر از همين حالا يک جواني مثلا با آستين کوتاه و پيراهن قرمز وارد مسجد شود و برود پشت بلندگو و بخواهد سخنراني کند و سينه بزند که دراين صورت مسجد فوراً به يک مرکز بازيگري تبديل خواهد شد، بازي با عاشورا، بازي با منبر، بازي با مداحي، بازي با همه چيزهاي ديني.بنابراين بايد مسائل را اينگونه حل و فصل و تصميم گيري کرد. شخص بايد از خود و خانواده خود شروع کند بعد از مسجد و محراب و منبر و دانشگاه و از همه جا. آن چيزي که به فکر بنده رسيده اين است که اين رساله واجبات و محرمات که توسط آيت الله مشکيني نوشته شده و خيلي مختصر است و مي توان آنرا در جيب هم گذاشت را بين خانواده ها و مردم پخش کنيم و در ضمن برايشان سوال و پرسش هم بگذاريم و يا با تلفن يا در مسجد يا در محله و يا هر جاي ديگر مشکلات را برايشان حل کنيم چون ناچاريم که يک روز پاي ميز عدالت خداوند بايستيم و جواب دهيم مثلا از ما خواهند پرسيد که شما در فلان شب که حدود 30 نفر مهمان در منزلتان بود و 30 ساعت وقت از اينها گرفتيد در مقابل چه چيزي به اينها داديد؟ وقتي از خانه شما رفتند چه چيزي با خود بردند؟ آيا وظيفه تو آن چيزي بود که به آنها گفتي يا چيز ديگري بود و به خاطر اينکه آنها بدشان نيايد وظيفه خود را عوض کردي؟ به خاطر اينکه خوششان بيايد جور ديگر گفتي؟ اين بيچاره ها اصلا ملتفت نشدند که شهيد ثاني چه گفته و تو اين مسائل را براي آنها حل نکردي.
خوب حالا ما اين رساله را برداشتيم، مي بينيم که اولين مسئله آن مي گويد: احکام اسلامي به چند قسمت  تقسيم مي شوند: 1- احکام اعتقادي که داراي وجوب اعتقادي و حرمت اعتقادي هستند. 2- اخلاقيات که داراي وجوب اخلاقي و حرمت اخلاقي هستند. 3- احکام و اعمال بدني براي چشم و گوش و دست و پا که اينها نيز وجوب و حرمت دارند.
 آيا اينها تا به حال براي مردم گفته شده است؟
من خواهش مي کنم اگر کسي در کلاس هاي ديني که در دبيرستان و دانشگاه داشته اگر معلم يا استادي بوده که بر روي اين مسائل تاکيد و پافشاري کند و برايشان توضيح دهد براي اينکه مطلب روشن شود و ما هم نبض فرهنگ روز خود را به دست بياوريم براي جمع بگويد و ما گوش کنيم.   


يکي از حاضرين در جلسه سوالي را مطرح کردند و حاج آقا پاسخ فرمودند که به شرح ذيل مي باشد:
سوال :
در خصوص همين مسئله که شما فرموديد بايد عرض کنم که بنده و دوستان ديگر به عناوين مختلف، چه به عنوان معلم و چه به عنوان دانشجو بارها سعي کرده ايم تا اين صحبت هايي را که شما فرموديد به جمع القا کنيم و آنان را به اين سمت بياوريم و شايد در اوايل بحث نيز نتايج خوبي هم به دست آمده باشد اما به نظر مي رسد که بعد از مدتي شخصِ مقابل با وجود اينکه احساس مي کند مطلب درست است ولي بجاي تصديق کردن و به کار بستن صحبت ها آنها را يا به عنوان يک داستان گوش مي کند و به راحتي از کنار آن مي گذرد، يا سعي مي کند که از ما فاصله بگيرد تا اصلاً اين حرفها را نشنود، در حال حاضر سوالي که مطرح مي شود اين است که اصولا چگونه مي توان اين افراد را از اين حالت گريز از حقايق برگرداند؟ 

جواب :
همانطوري که قبلا عرض کردم ما بايد با مشاوره کار کنيم و مشاوره به اين شکل است که بررسي کنيم آيا مسئول بالا دست ما و آن کسي که کلاس ها در اختيار اوست و مي تواند کلاس ها را کم و زياد کند و يا با اولياي بچه ها تماس بگيرد و آنها به مدرسه دعوت کند و با آنها صحبت کند آيا آشناي با اين مسائل هست يا نه و اگر نيست با او صحبت کنيم و او را وارد ميدان کنيم.
هر چيزي راهي دارد و بايد از همان راه خودش وارد شد مثلا وقتي يک جوان يا يک دوشيزه مي بيند که مطالب اينقدر دقيق و عميق مي شود همانگونه که عرض شد اگر نفسش ساخته نشده باشد به دنبال اين است که به طريقي عذر اين حرفها را بخواهد اما ما بايد از وضع آنجا نقشه برداري کنيم و ببينيم که آيا مدير و مسئول آنجا نسبت به اين مسائل آگاه است يا نه؟ اگر آگاه است که خوب بايد با او جلسه بگذاريم و موضوعات را مطرح کنيم و او خودبه خود نامه مي فرستد و در جلسه اوليا و مربيان خانواده ها را احضار مي کند و سخنراني مي کند و يا کتباً نامه هايي را به خانواده ها مي دهد و مي گويد: با توجه به شواهد زيادي که مثلا شهردار اينگونه مي گويد حضرت امام خميني چنين مطالبي را فرموده اند، شهيد ثاني چنين گفته اند و مطالب بسيار زياد ديگر مشخص مي شود که اهميت مسائل ديني بسيار بالاست و البته اين مطالب چيزهايي هم نيست که بتوان از آنها صرف نظر کرد بلکه بسيار مهم و حياتي است به همين دليل بايد نسبت به آنها بسيار جدي باشيد.

شما آقايان هم بايد همينگونه عمل کنيد بايد اوليا را در يک روزي دعوت کنيد و متحمل مخارجش هم باشيد تا آنها بيايند و اين مسائل با آنها مطرح شود. خود بنده شايد در حدود 30 سال پيش همين مسائل را داشتم، فرزندان بنده در مدرسه اي تحصيل مي کردند که خانم مديره اي داشت و چند روز يکبار در آنجا جلسه داشتيم و از اين حرفها رد و بدل مي شد. مقصود بنده از بيان اين مطالب اين بود که هر کاري راهي دارد و هيچ کدام بن بست نيست براي اينکه تکليف است و شرط تکليف هم استطاعت و قدرت است يعني اينکه تا چيزي در توان بشر نباشد آنرا تکليف نمي کنند، وقتي خداوند متعال مي فرمايند: قو انفسکم و اهليکم نارا يعني اينکه خودتان و خانوادتان مسئوليت داريد که محفوظ بمانيد پس بايد راه آن را درست کنيد، بوسيله رفاقت بوسيله دوستي و خيرخواهي و جلسه گذاشتن و خلاصه به هر شکلي که مي توان بايد بنا را بر مخالفت با نفس قرار داد. يعني اينکه انسان از اينکه يک حرفِ تند بشنود يا مدير به او بگويد اين حرفها را نزن و از اتاق بيرون برو از ميدان فرار نکند. بايد اينها را به هر شکلي که شده تقويت کرد تا يک نفر تبديل به دو نفر شود، دو نفر تبديل شود به سه نفر و همينطور افزايش يابد، در نتيجه اگر در يک کلاس دو نفر از اين حرفها بزنند ديگر معلم نمي تواند آنها را سرکوب کند.
اين مطالب بايد در مدارس و حوزه ها و مساجد احيا شود، احياي تفکر اسلامي يعني همين چيزها، تفکر اسلامي مسئله اي است که در هيچ ديني وجود ندارد، مثلا در مسيحيت از خدا مي خواهند که کسي يک کلمه هم از اين حرفها نزند چرا که اگر بزند دردسر خواهد شد اما دين اسلام مي گويد که اگر از اين حرفها نزنيد دردسر درست مي شود و وظيفه هر مسلماني است که به اين مسائل توجه داشته باشد و به آنها عمل کند.
ما بايد دائما در جستجوي پيدا کردن رفيق و همکار و معلم و متعلم باشيم و اينها را جمع کنيم و از هيچ کار لازمي نبايد دريغ کنيم بلکه بايد آنقدر راههاي مختلف را تعقيب کرد تا جايي که بتوان در محضر الهي گفت که من آخرين نفس را در برابر تکاليف الهي زدم و نشد. مثلا بتوان گفت که من تمام راهها را رفتم ولي پسرم قبول نکرد و من هم او را از خانه بيرون انداختم، دخترم قبول نکرد و من هم ديگر به خانه او نرفتم و رهايش کردم. آيه قرآن مي فرمايد: اگر ارزش فرزندان و پدر و مادر و قبيله و خويشان و اقربا در نظر شما بالاتر از خداست پس واي به حالتان!!
ما مسلمانيم و اين مسلماني مانند يک حزب نيست که امروز داخل آن حزب باشيم و فردا که ايرادي به ما وارد کردند از آن بيرون بياييم. نه؛ اسلام يک مطلب روشني است و بايد آن مطلب روشن را آشکارا مطرح کرد و سايه ي برگ و درخت و ميوه هايش را بالا برد و بر سر خانواده ها و مردم و محله و کوچه و خيابان و همه جا سرازير کرد، البته تمام اين مطالب در صورتي ميسر مي گردد که انسان دغدغه ديني داشته باشد، منتهي بعضي اوقات سختي ها و ناراحتي هايي را به همراه دارد همانطوري که در بعضي جاها با حسن استقبال نيز همراه است. مرحوم شهيد مطهري در مقدمه کتاب شريف اصول فلسفه و روش رئاليسم که متن اين کتاب از علامه طباطبايي(ره) است و ايشان نيز شرح بسيار خوبي بر آن نوشته اند در آنجا مي فرمايند: وقتي توده اي ها در مملکت ما رخنه کردند، بنده به خاطر دارم  که چه قدر سروصدا به راه انداختند و چه قدر تتميع و تهديد کردند. همه جور کار از اينها برمي آمد حتي براي جنگ و قتل و همه چيز حاضر بودند. شهيد مطهري مي فرمايند وقتي اينها شروع به تبليغ کردند من تحريک شدم که مطالب اينها را بفهمم که مي خواهند چه بگويند؟ حرفهاي اساتيد  کمونيسم ها را آنقدر زير و رو کردم که از حفظ شدم. مطالب دکتر ارّاني که آن موقع دانشمند معروف ماديين ايران بود در ضمن استاد دانشگاه هم بود در روزنامه ها پخش مي شد و من اين مطالب را جمع آوري مي کردم و روي آنها فکر مي کردم، آن قدر اينها را زير و رو کردم که مطالبش جز حفظيات من شد.
حالا بنده مي خواهم امشب از اين فرمايش براي خودم و شما نتيجه گيري کنم و آن اينکه ما بايد از يک جايي شروع کنيم. اگر شما رساله اي بهتر از اين رساله واجبات و محرمات سراغ داريد همان را بياوريد اگر نه ما از اول اين کتاب که واجب و حرام را مطرح کرده شروع کنيم و به قدري مطالبش را مهم بدانيم و زير و رو کنيم که حفظ شويم. حفظ شدن به اين معناست که گاهي انسان در خواب هم آن حرف ها را تکرار مي کند، مادر مي بيند که فرزندش در خواب حرف مي زند، وقتي گوش مي دهد مي بيند که مي گويد: واجبات و محرمات عقيدتي اينهاست، اسلام اين مطالب را گفته و بايد آنها را در خاطر و ذهن جا داد، و اين مطالب را بايد از خاطر و ذهن اخراج کرد.
اينها را خانواده ها بايد بشنوند، بنده خودم از مرحوم علامه طباطبايي شنيدم که مي فرمودند: زمانيکه ما در نجف بوديم در هنگام تابستان به خاطر اينکه هواي کوفه معتدل تر بود به آنجا مي رفتيم و من در آنجا به کارهاي منطقي مشغول بودم و فلسفه را تحليل منطقي مي کردم، ايشان مي فرمودند که وقتي مي خوابيدم مقداري از مسائل را در خواب حل مي کردم و در خواب آنها را متوجه مي شدم و مي فهميدم.
معلوم مي شود که نفس انسان اينگونه است و اينکه حضرت امام عرض مي کنند: خداوندا آينه دل را به نور اخلاص روشني بخش در خصوص همين مطالب است يعني نفس انسان به جايي مي رسد که خوابش نيز در اختيار عقلش قرار مي گيرد، در اختيار تحصيلات حوزوي يا دانشگاهي اش قرار مي گيرد و در خواب نيز مشغول انجام کار مي شود.
خداوند اينچنين قلب و عقلي به انسان مرحمت فرموده است.
در ابتداي اين رساله واجبات و محرمات مي فرمايد: اين کتاب را به انسانهاي عاقل و منصفي که معتقدند دين اسلام از سوي مبداء اعلي و خداي رحمان به عنوان آخرين شريعت و برنامه ديني و حياتي براي هدايت و تربيت و تکامل جامعه بشري فرود آمده و طالب وصول به اسلام نابي هستند که از بيان رساي پيامبر اسلام صلي الله و عليه و آله و سلّم به ملت اسلامي عرضه شده  اهدا مي کنم. مجموع آنچه در آن است برگرفته از کتاب الهي و سنت پيامبر اسلام بدون ذکر ادله و به عنوان عصاره دين و خلاصه شريعت تنظيم گرديده است.
خوب، پس اين يک فهرست است، ما مي توانيم يک دفترچه داشته باشيم و فهرست واجبات و محرماتي را که تکليف ماست را از داخل اين کتاب بيرون بياوريم و بعد به دنبال ادلّه آنها بگرديم چون ادلّه در اينجا ذکر نشده است البته براي اثبـات ادله نيز کتـابهاي مختصر و جيـبي موجـود است مانند کتاب سرچشمه هستي نوشته آيت ا... سبحاني يا کتاب همه بايد بدانيم از آقاي اميني، کتاب معماي هستي نوشته آقاي مکارم شيرازي، کتاب در جستجوي خدا و نوشته هاي ديگر علما مانند آقاي اميني يا آيت ا... نوري که همه اين آقايان کتابهاي ديني هم نوشته اند، بنده به خاطر دارم وقتي در حوزه بوديم و درس مي رفتيم اين آقايان اين کارها را هم انجام مي دادند، مقاله و کتاب مي نوشتند و کارهايي را که وظيفه شان بود و از دستشان برمي آمد انجام مي دادند و پخش مي کردند. خلاصه اينکه اين کتاب ها وجود دارد و تقريبا همه آنها نيز جبيي هستند و بايد در جيب آقايان باشد. بايد در اتوبوس، در هنگام راه رفتن و مواقعي که مي توان کارها را تعطيل کرد اين مطالب را چنان زير و رو کنند که حفظ شوند. خود بنده نيز الان اينطور نيستم و بايد با شما شروع کنم و اينگونه باشم که ديگر هيچ مطلبي برايم لازم به مطالعه نباشد و هر زماني که صحبت از ادلّه واجبات و محرمات شد ادلّه آنرا ذکر کنم و شما هم بيايد همينطور باشيد، اگر اينگونه شد آنوقت اثر اين عمل بسيار خوب است. براي مثال اگر انسان در اتوبوس باشد مي تواند با توجه به همين مطالبي که حفظ است شخص يا اشخاص بغل دستي خود را به سخن بياورد و پندهاي اعتقادي و اخلاقي برايش بيان کند و در همه جا مشغول انجام اين کارها باشد، وقتي اينطور شد ديگر انسان جز براي خواب و خوراک فرصت ديگري نخواهد داشت و بسياري از کارهاي اضافه اش تعطيل مي گردد، بسياري از مطالعه هايش تعطيل مي شود و ديگر فرصتي برايش باقي نخواهد ماند و تمام زمانش به انجام همين امور و اصلاح جامعه اختصاص مي يابد. اگر ديده باشيد وقتي انسان به دندان پزشکي مي رود روزنامه ها و مجلاتي روي ميز است و براي اينکه وقت بگذرد اين مجلات را برمي دارد و مشغول مطالعه مي شود که اين کار، خلاف بسيار بزرگي است و گاهي نيز حرام است زيرا اصلا فکر نکرده که اين نوشته از کيست؟ براي چه نوشته شده؟ به چه دليلي اينجا گذاشته شده؟
اينها همه مسئله دارد، برخي از کتابخانه هايي که در مساجد درست شده نيز اين اشتباه را دارند و هنوز هم برطرف نشده. افرادي با مقاصد گوناگون در آنجا کتاب قرار داده اند. من خودم در مسجد المهدي که بوديم ديدم بعضي کتاب ها که در مسجد است بوي نامطبوع همه فساد ها در آن وجود دارد. افراد منحرف باني مي شوند و اين کتابها را مي آورند و در کتابخانه ها جاي مي دهند و وقتي جا دادند جوان يا دوشيزه اي که مي خواهد وقت مطالعه اش را در آنجا بگذراند مي آيد و يکي از اين کتاب ها را برداشته و مشغول مطالعه مي شود که اصلاً اين جور مطالعه گاهي حرمت شرعي دارد، به کار گرفتن چشم و گوش در چيزي که هنوز حساب نشده که درست است يا نه گاهي حرمت دارد، اگر انسان نداند که نويسنده اين نوشته کيست و براي چه مقاصدي آنرا نوشته ممکن است که اغوا شود، مطلبي وارد ذهنش مي شود که ديگر بيرون نمي رود،  شبهه اي وارد مي شود که ديگر نمي توان اخراجش کرد.
اين است که مسائل در اسلام خيلي دقيق و باريک است و من کسي را که تا به حال ديده و الان به خاطر دارم که تا اندازه اي به اين مسائل مي پردازد آقاي رحيم پور ازغدي است که ايشان واقعا مسائل را خيلي خوب حلاجي مي کنند و بايد اينگونه عمل کرد و به فرياد فرهنگ انساني و انسان سازي رسيد.


و صلي الله علي محمد و آل محمد

جلسه سوم شرح اربعين

 

 

پایان

 

دانلود فايل pdf جلسه سوم شرح اربعين حضرت امام خميني(ره)- قسمت اول

 

 

دانلود فايل pdf جلسه سوم شرح اربعين حضرت امام خميني(ره)- قسمت دوم



ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
این پایگاه برای انعکاس فعالیت های مسجد و مکتب تعلیمی و تربیتی حضرت زهرا سلام الله علیها راه اندازی شده است.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 65
  • کل نظرات : 27
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 39
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 83
  • بازدید سال : 1,102
  • بازدید کلی : 91,986