loading...
مسجدومکتب تعلیمی وتربیتی حضرت زهرا سلام الله علیها
نویسنده اول بازدید : 170 یکشنبه 12 آذر 1391 نظرات (0)

 

بسم الله الرحمن الرحيم

شرح حديث اول از كتاب اربعين امام خميني(ره)

در محضر حضرت آيت الله خسروشاهي (جلسه چهاردهم)

مرحوم امام رضوان الله عليه در فصل اول شرح حديث ابتداي چهل حديث فرمودند كه انسان داراي مقامات مختلفي است و مقام اول او مقام ظاهر او و دارا بودنش حواسي پنجگانه و زندگي مربوط به بدن اوست لكن اين مقام مقام واقعي نيست براي اينكه زندگي او زندگي موقت و عرضي است بعضي از رنگ ها رنگ ثابت است ولي بعضي از رنگ ها موقت است و لذا پارچه هايي كه رنگ ثابت داشته باشند خوب و گران هستند و آنها كه رنگ موقت دارند با مختصر شستشويي رنگشان را مي بازند، اديان و انبيا عليهم السلام و پيروان و جانشينان آنها در مرحله شناخت انسانيت و جهان قرار دارند و ما را به مسائل خودمان آشنا مي كنند وقتي ما متولد مي شويم حتي از مادر خود نيز اطلاع نداريم، ‌از زندگي نه ماهه گذشته هيچ اطلاعي نداريم و اين است كه دست مهرباني همراه پدر و مادر ما را كم كم به زندگي آشنا مي كنند و اين آشنايي با زندگي همان رنگ غير ثابتي است كه به زودي اين زندگي باخته مي شود و از بين خواهد رفت ولي ما ديگر آن حكمت و واقع بيني اي نداريم كه تشخيص دهيم چون اصلا چيزي بلد نبوديم و از خودمان خبر نداشتيم‌، نه مادر را مي شناختيم و خيلي مسائل ديگر را نمي دانستيم و ما را با اينها كم كم آشنا كردند و حال كه با اين زندگي موقت آشنا شديم در درون ما جاگير مي شود به صورت زندگي دائم،‌ عيب كار بشريت اين است عيب كار تمدن هاي فعلي روز همين است كه ديگر وقتي خودشان به سرحد جواني و بالاتر رسيدند خيال مي كنند كه ديگر همه چيز را مي فهمند اما اگر يك فرهنگي و يك دلسوز و مهرباني داشته باشند مثل انبيا و اوليا، به آنها مي گويند كه شما همين الان هم كودك هستيد و نياز داريد كه ما دست شما را بگيريم.

 

آن موقعي كه بچه بوديد دست  شما را پدر و مادر مي گرفتند و حالا هم بايد ما دست خواطر و افكار و انديشه ها و علوم شما را بگيريم آن وقت اگر در يك كره اي مثل كره زمين مردم از اين حرف اطاعت كردند اصلا ديگر نمي فهمند كه جنگ يعني چه و اگر از آنها بپرسيد كه جنگ چيست،‌ نمي فهمند! براي اينكه تمام اين مشكلات در اثر همين يك مسئله پيدا مي شود كه وقتي بشر به دنيا مي آيد هيچ چيزي نميداند زندگي و مكيدن شير ،‌غذ اخوردن شبانه روز و… را بلد نيست و بايد يك دستي اين كارها را به او نشان دهد و ياد دهد اما وقتي او يك قدري بزرگ شد و خودش را در آينه نگاه كرد و ديد كه يك سرو شكلي و قوه و نيرويي پيدا كرده با خود فكر مي كند كه خيلي قدرت به دست آورده و به يك انسان خود سر، ‌رها و بي سرپرست تبديل مي شود كه عيب كار همينجاست و دلسوزهاي بشر از اينجا شروع مي كنند با بشريت سخن گفتن و آن هم سخن گفتن پدرانه و دلسوزانه ولي آنها ديگر نمي خواهند زير بار بروند ، گاهي با همان پدر و مادر هم اختلاف پيدا مي كنند مثل همين الان كه در اروپا و خارج از اسلام همين طور است و يك قدري كه دستشان به لقمه ناني رسيد و توانستند كه يك تدريسي كنند ،‌ كلاسي بروند و يا در اداره اي مشغول به كار شوند ديگر پدر و مادر را هم نمي شناسند و گاهي هست كه زير با ر اين حرفها نمي خواهند بروند آنگاه فقه يعني راه و روش زندگي را كه بشر نمي تواند از خودش بسازد ،چون هر چيزي يك درس و معلم و كلاسي دارد ،‌ از كجا معلوم كه شما بتوانيد و بشناسيد ؟

 

حتي دانشمندان و پرفسور ها و اطبا و فيزيكدانان و رياضيدانان ما از كجا بفهمند كه اينها چه هستند و كيستند و به چه منظوري ساخته شده اند و زير پاي ايشان اين دنيايي كه با اين نيروي عجيب در حركت است چه كاري مي خواهد انجام دهد و اين سفر چه سفري است؟ هيچ كس عقلش نمي رسد و اين ننگي هم نيست كه بگويند نمي دانيم براي اين كه درسشان را نخوانده اند،‌ معلمش را نديده اند،‌ فقط يك مسئله باقي مي ماند و آن خود بيني و خود پرستي و استقلال است كه من هم در دنيا كسي هستم و كسي حق ندارد كه به من بگويد تو چه كسي هستي و از كجا آمده اي؟ و خودم هر چيزي را كه فهميدم همان درست است،‌ به اين مي گويند نيروي واهمه يعني عقل حيوان و كودكانه انسان مي رود و به دانشگاه مي رسد ،‌ مدارك مي گيرد تدريس هم مي كند ولي گرفتار عقل كودكانه خود است چون نمي خواهد زير اين بار برود كه من از جهت بي اطلاعي از خودم و از جهان با كودكي خود فرقي نكرده ام آن زمان نياز به دايه و شير داشتم و حالا هم نياز به دايه معنوي و شير كه به معني علم و دانش است دارم و بايد استفاده كنم آن وقت اين كتاب شريف اربعين به همين منظور نوشته شده و اين انقلاب اسلامي به اين منظور تشكيل يافته و اينكه مثلا دست خارجي ها و دشمنان را از ذخائر خودمان دور كنيم و آنها را بيرون كنيم و اينها،‌يك ذره از لوازم اين كار است نه اينكه هدف اين است انقلاب اسلامي است و نه انقلاب ملي ،‌ مجلس شوراي اسلامي است و نه مجلس شوراي ملي و ما تابع معلم آسماني هستيم و اين كتاب و كتب اخلاق همشان از تدبر و تفكر در گفتار و رفتار آنها جمع آوري مي شود كه نه تنها به ايران بلكه تمام مسلمين و نه تنها به مسلمين بلكه به تمام انسانها اعلام مي كند كه شما در طفوليت هستيد و بلوغ عقلي نداريد و خوشبختانه از دانشمندان خودشان هم به اين مطلب اعتراف كرده اند كه دانش ما دانش نيمه انساني و حيواني است و صريحا يكي از دانشمندان مهم آمريكا در  «کتاب اثبات وجود خدا»  كه شما هم مراجعه بفرماييد و كتاب خوبي است ،‌از گفته دانشمندان درجه اول آمريكايي جمع آوري شده كه مي گويد علم روز ما كارش متوجه ماشين طبيعت است يعني مي خواهد ببيند كه طبيعت كه در حال حركت است و ما را به كار آورده است چه نيروهايي دارد كه ما بتوانيم از آنها استفاده كنيم و بهتر بتوانيم نفت را استخرا ج كنيم ،‌ بهتر بتوانيم از زير دريا و از روي هوا عبور كنيم اما اين اوضاع و احوال و اين بدن و اين روح و اين انسان از كجا پيدا شده و سازنده اش كه بوده و مخترعش كه بوده ديگر علم روز ما به اين چيزها كاري ندارد و اين اعتراف به جاهليت است منتهي جاهليت علمي و اين جاهليت خطرناك تر از جاهليت بي سوادي و بي علمي است چون جاهليت بي سوادي و بي علمي وقتي كارشان به جنگ مي رسيد علم نداشتند كه ديگر بمب اتم درست كنند و شهر و مملكتي را ويران كنند  و بدون علم با هم مي جنگيدند و خطرش خيلي كمتر بود و حالا كه اينها در پي اين موضوع نيستند و اين نصايح بهتر از مادر و پدر را از اديان و پيروان اديان نمي خواهند بپذيرند وضعشان اين است ،‌خوب بنابراين اين فصل اول به ما چه مي فرمايد ؟

 

مي فرمايد درست است كه شما بدن ،‌چشم و گوش داريد ولي اينها مثل رنگ غير ثابت يك پارچه است و زندگي عرضي است و زندگي ذاتي شما اين زندگي نيست و اين زندگي هميشگي شما نيست و همانطور كه رو به بالا در حركت است و به سن سی  و چهل ميرسد از آن طرف رو به پايين سرازير مي شود و نيروهاي خود را از دست خواهيد داد تا وقتيكه اين لباس عرضي و ظاهري هم از شما كنده مي شود آن وقت وارد يك وضعي مي شويد كه اطلاعي از آن نداشته ايد و به آن مطلعين و آگاهان دلسوز نيز گوش نداده ايد.

اگر بخواهيم براي اين فرموده امام مثالي بزنيم بايد بگوييم كه فرض بفرماييد كه تكنيك و صنعت خيلي پيشرفت كرده و به جايي رسيده كه انسان همه لوازم زندگي خود را خودش مي تواند همراه خودش به جاهاي مختلف ببرد مثلا منزل مسكوني اش ماشينش و بقيه وسايلش با خواست او جابجا مي شود آيا در اين صورت مي توان گفت آن ماشين و خانه كه در اختيار ماست و با خواست و اعصاب ما حركت مي كند آنها زندگي ما هستند و وجود ما هستند ؟ نه! فقط در اختيار ما هستند و تا وقتي كه اعصاب سالم است آنها هم مي چرخند و مي گردند و در حركتند اما  وقتي اعصاب ضعيف مي شود آنها هم سر جاي خودشان ثابت مي شوند، زندگي ما نيز اينگونه است و بدن ما نسبتش با آن اينگونه است. مثلا در داستان حضرت سليمان (ع) و احضار تخت بلقيس شايد يك همچنين مسئله اي پيش آمده است كه آن مرد متبحر و دانا با دانايي خودش توانست در يك لحظه چيزي را از جايي به جاي ديگر منتقل كند، او به حضرت سليمان عرض كرد همانطور كه شما چشمت را بر هم بزني من آن تخت را برايت حاضر مي كنم ،‌خوب حضرت كه چشم بر هم مي زند و با او كه تخت را بر هم مي زند هر دو يك عمل انجام مي دهند و هر دو اين اعمال را با خواست و اعصاب انجام مي دهند آيا چشم بر هم زدن حضرت مي شود حيات حضرت؟

نه! چون اگر چند روز ديگر حضرت چشمشان درد بگيرد از اختيار خارج مي شود و آن هم همينطور پس اين تسلط بر بدن و غيره موقتي است و وقتي موقتي شد دستگاههاي فرهنگي و معلمي مسئول مي شوند كه به بشر اين چيزها را ياد دهند ، الان دانايان ما بايد متوجه باشند كه روزي جلوشان را دست عدالت نگيرد ،‌دست بازخواست و سوال خدايي جلو آنها را نگيرد كه چرا بندگان مارا اين همه به ورزش تشويق كرديد ،‌مي خواستيد در كنار آن به آنها بگوييد كه حرفهاي امام هم اين بود و اينها را هم به آنها بگوييد و در ورزشگاه دوازده هزار نفري اين چيزها را هم اعلاميه مي كرديد و به در و ديوار مي زديد كه آقايان ورزش مثل غذا است آيا شما غذا كه مي خوريد افتخار است ،‌ وقتي مي خوابيد افتخار است ولي نبايد تركش كنيد اگر خواب و غذا را كم استفاده كنيد مريض مي شويد ، تنفس نكنيد مريض مي شويد آيا با تنفس كسي افتخار مي كند خوب ورزش هم افتخار ندارد ،‌ ورزش كنيد و بدن را سالم نگه داريد اما خيال نكنيد كه انسانيت شما با اين چيزها درست مي شود و اين همان گاو پرستي مي شود ،‌ چون آنها گاو مي پرستيدند و ما هم بدن گاوگونه مي پرستيم و خوشحال مي شويم و روي دوش هم مي پرند كه چرا اينچنين قدرتي داشت و اينها مسائل كودك سازي بشر است و انسان اينگونه است مثلا در مواردي كه مي خواهند انسان را جراحي كنند ، تخدير مي كنند و شخصي مي آيد محل جراحي و خود انسان را براي لحظاتي غافل مي كند و اگر ما بدن باشيم مسلم است كه بايد همان لحظه بميريم ،‌ براي خاطر اينكه بدن و ما يكي هستيم و چون بدن از كار افتاد ما هم از كار مي افتيم پس چرا ما را دوباره به هوش مي آورند ،‌ وقتي مي خوابيم چطور است كه دوباره بيدار مي شويم و اينها همه علائم اين است كه ما بدن نيستيم  و نبايد خود را فراموش كنيم ،‌در وقتيكه انسان به چيزي توجه كاملي مي كند و از ساير چيزها باز مي ماند.

مثلا در جريان آن بانوان مصر كه در قرآن آمده كه وقتي همسر عزيز مصر زنان را دعوت كرد تا زيبايي حضرت يوسف(ع) را به آنان ارائه دهد براي آنها ميوه و چاقو گذاشت و اين ها چشمشان به آن حسن و جمال افتاد و از خود بي خود شدند و دستهاي خود را به جاي ميوه بريدند «وَ قَطَّعنَ اَيديَهُنَّ» خوب اگر درد مي كشيدند كه نمي بريدند پس انسان دردش هم نشان مي دهد كه براي بدنش است و براي خودش نيست تا توجه دارد درد دارد و تا توجه رفت درد هم ميرود ،‌ انسان در ابتدا فكر    مي كند كه اصلا غير از اين بدن چيز ديگري نيست يك علمي هم به خودش دارد ولي ضعيف است كه به آن ،‌ علم حضوري مي گويند و تا مادامي كه در اثر عبادت و پيروي از انبيا علم حضوري كامل نشود انسان از اين توهم و اشتباه بيرون نمي آيد و فكر مي كند كه همان بدن است ،‌عبادات و توجهات كه كم كم انسان را متوجه به امور غيبي مي كند اين هنر را دارد كه انسان خودشناس مي شود و مي فهمد كه ظاهر مهم نيست و بدن چيز مهمي نيست، ‌تمريناتي كه در حج و عمره انجام مي دهند ،‌ نماز و روزه مي كنند براي انسان خيلي مفيد است و انسان را كه از كثرت و شدت زياد به آن ماديات غافل مي كند بعد كم كم با خودش آشنا مي شود خوشبختانه الان امور مادي هم به كمك مي آيد مثلا فلسفه ملاصدرا عليه الرحمه در همين باب هنر كرده و انسان شناسي بيان كرده و فيزيك جديد هم تا اندازه اي به كمكش آمده از اين جهت كه مي گويد اجسام اين طور كه ما مي بينيم نيستند بلكه حركاتي هستند كه در مغز ما نمايشاتي مي دهند مثلاً وقتي آسانسور در حال حركت است ما فكر مي كنيم كه ساكن است حال آنكه اشتباه است و ما پايين يا بالا مي رويم. واين اشتباهي است كه براي مغز و اعصاب پيش مي آيد. و انسان فكر مي كند كه همه را مي بيند مثلاً شما بنده را  مي بينيد و بنده شما را مي بينم حال آن كه اين گونه نيست و اصلاً ماده خودش دنيايي است ، از انرژي است و انرژي هم از خانواده حركت است و اين گونه كه ما فكر مي كنيم نيست.

 

حضرت آیت الله خسروشاهی

 

اين بينش چشم ما واقع بين نيست تحقيقات دانشمندان نشان داده كه جهان طبيعت، جماد، نبات، بدن هاي حيوانات و انسان ها با حس درك نمي شود اين ها با وهم و خيالات درك مي شوند و لذا راسل هم در اين خصوص گفته اي دارد كه مرحوم شهيد مطهري در مجموعه دوم يا سوم از آن نقل مي كند كه او مي گويد:وقتي كه دوست من دستش را روي شانه من مي گذارد و با من حرف مي زند مگر من چه چيزي درك مي كنم ؟در مغز من هيكلي نمايش پيدا مي كند و احساسي هم روي شانه من مي افتد يعني دو سه مطلب وارد ذهن من شد، آيا دوست من اين است ؟ نه

پس من چگونه مي گويم كه دوستم را مي بينم و با هم حرف مي زنيم اين فكر رياضي و فلسفي خيلي دقيق است و منجر به اين نتيجه گيري مي شود كه حتي راسل و امثال او هم كه از نابركتي كليسا از دين و ..... دور شده اند هم قدري به كمك مسائل ديني آمده اند. تحقيقات دانشمندان نشان داده كه جهان طبيعت چه بدن باشد چه جماد و نبات باشد آن طوري كه حواس درك مي كنند نيستند براي اين كه تحقيقات مي گويد جهان از ماده است، ماده هم كه از انرژي است ، انرژي هم كه ديدني نيست؟!

بله انسان يك بدن برزخي دارد كه با حواس مادي درك نمي شود در خواب گاهي انسان خواب مي بيند كه به جايي رفته و كاري انجام داده است منتها با يك بدن ديگري كه آن بدن حياتش غير از حيات اين بدن است و اين عرضي است و رنگش موقتي و از بين رفتني است ولي آن بدن با رنگ ثابت وماندني وبرقرار است.

كساني كه مي خواهند با اين مطالب آشنا شوند درس سیزدهم جلد يك كتاب آموزش فلسفه استاد مصباح يزدي را مطالعه كنند.بنابر اين بايد به فكر خود ومملكت و انسانيت باشيم و همه زحمات بايد متوجه فهم اين مسائل شود.

از آثار اين مسائل  اين است كه انسان فداكار مي شود، بسيجي واقعي مي شود، خدمتگذار بشري مي شود چون مي داند كه اين بدنش به زودي از بين مي رود ولي دنيا از بين نمي رود خودش هم از بن نمي رود پس معلوم مي شود كه خودش يك تكاليفي دارد كه بايد پاي آن تكاليف بايستد و به فرمايش دين مقدس اسلام «الدنيا مزرعة الآخره» هويت دنيا اين است كه كار هاي خيري كه در آن انجام شود در بدني كه انسان بعد از مردن با او كار مي كند آنجا نتيجه مي دهد. و مزرعه و كشتزار است بايد اينجا كاشت وآنجا نتيجه گيري كرد و لذا از اول اسلام هم بوده اند كساني كه ملتفت اين جريانات بوده اند مثلا حضرت سيد الشهدا(ع) وقتي كه غريبانه مي خواستند به همراه خانواده خود از مكه به بيابانها حركت كنند ،‌خطبه اي بيان نمودند و در آن فرمودند: «مَن كَان فينا باذلاً مهجته مُوَطِناً اِلي لقاءِاللهِ نفسَه» هر كسي كه با خود كار كرده است و خودشناس شده ،‌همراه ما بيايد و من مي خواهم فردا حركت كنم ،‌بنا براين برنامه هاي آسماني انسانها را متوجه واقعيت ها مي كند و به انسان برنامه خصوصي مي دهد،‌ پادشاهان و وزرا و دستگاههاي زور و... نمي گذارند ممالك راه انسانيت را بگيرند ولي در همان سلطنت يزيدي هم افرادي بوده اند كه آنها مُوَطِناً اِلي لِقاءِاللهِ نفسَه بودند و روي خودشان كار مي كردند و خودشناس بودند و آنها را حضرت صدا زدند كه بياييد و شما به درد من مي خوريد.

اگر اين طور بود كه ما بدن بوديم بايد با پيشامد مرگ و ... آن شهادت و آن باقي ماندن ها و آن ملكوت رفتن هايي را كه داريم و مي گوييم همه قصه و داستان باشد و حال اينكه چه كشتگان مسلمان كه شهيدند و چه كشته شدگان كفار كه جهنمي هستند همه زندگي جديدي را پيدا مي كنند.

در روايت وارد شده كه در جنگ بدر بعد از آني كه خدا به مسلمين مژده فتح و پيروزي داد و عده اي از سران كفر و شرك و ظلم و ستم از بين رفتند بدن هاي آنان را در چاهي ريختند كه روي آن خاك بريزند ،‌ حضرت پيامبر تشريف آوردند و رو كردند به آن ها كه در چاه بودند و فرمودند: ما وعده هايي را كه خدا به ما داده بود دريافت كرديم شما هم وعده هايي داشتيد كه در اثر پايداري در كفرتان به چه بدبختي خواهيد افتاد . ما و شما هر دو پشامدهايي داشتيم ،‌ما كه پيشامدهايمان را دريافت كرديم شما چطور؟

حاضران عرض كردند كه يا رسول الله شما با چه كسي صحبت مي كنيد؟ اين ها كه مرده اند ،‌ فرمودند: آنان از شما شنواترند يعني الان كه ما داريم حرف مي زنيم آنها زورد تر از شماحرفهاي ما را مي شنوند ، خوب با چه گوشي؟

يا سيدالشهدا(ع) روز دهم محرم كه نماز صبح را ادا كردند چند كلمه صحبت فرمودند: اندكي صبر و استقامت ،‌مرگ جز پلي نيست كه شما را از وضع دردناك و رنج آميز به كناره و ساحل سعادت و كرامت مي رساند.و در حديث داريم كه مردم در خوابند و همين كه مي ميرند بيدار مي شوند.

بعد از آني كه انسان از اين دنيا رفت ،‌حيات و زندگي اش كامل تر مي شود پس اينكه امام در فصل اول مي فرمايد كه بدن با تابش نيروهاي ملكوتي نفس يك زندگي عرضي پيدا كرده، توضيحش داده شد .

انسان وارد عالم مرگ كه مي شود زندگي محكم تر ،‌بهتر و با رنگ ثابت تري در عالم زندگي برايش پيدا مي شود، ‌آن وقت اين زندگي است كه پايدار است منتهي يك درجه بالاتري هم دارد كه قيامت كبري است ولي ديگر آن زندگي اي نيست كه از دست برود و هميشه انسان آنجاست و از مدارك ديني كه مرحوم واعظ محترم ما فلسفي در كتاب شريف شرح آيت الكرسي جمع آوري كرده چند مطلبي را عرض كنيم:

مي فرمايد: در جهان قيامت،‌ حيات، علم و قدرت ملازمه دارد و جدا شدني نيست،‌ حتي زمينش هم زمين قدرتمند و دانشمند است،‌ چشم ها پرده ندارد ،‌حقايق آشكار مي شود و اين آياتي است كه در اين مقام مي توان تلاوت كرد ‌: «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ،‌ يَومَئِذٍ تُحَدِّثُ اَخبارَها* بِاَنَّ رَبَك اَوحَي لَها »(آیات پنجم و ششم سوره زلزال) كه در سوره زلزال است.‌ آيه ديگر: « لَقَد كُنتَ فِي غَفلَهٍ مِن هذا »(آیه بیست و دوم سوره ق) خطاب مي شود به افرادي كه در اينجا سرگرم زندگي دروغين بدني هستند به آنها گفته مي شود كه: همين وضع با تو بود و تو زندگي دروني وضع فعلي درونت بود و نمي دانستي،‌ «لَقَد كُنتَ فِي غَفلَهٍ مِن هذا فَكَشَفنا عَنكَ غِطائكَ فَبَصَرُكَ اليُومَ حَديد»(آیه بیست و دوم سوره ق) آن پرده ناداني يا غيره را ما برداشتيم
حالا ديگر چشمت درست مي بيند كه چه وضعي است .
توجه كنيد كه  علم اين است نه اين علوم روز ،‌اين علوم روز فقط به درد آهنگري ،‌نجاري ،‌تهيه لوازم حركت و سفر و اين چيزها است كه براي انسان درست مي كند ولي اين وضع پيدا نمي شود از اين اوضاعي كه فعلا تدريس مي شود در دانشگاهها  كه هم اساتيد در غفلت مي افتند و هم شاگردان يا در سوره مباركه يس مي فرمايد: «اليومَ نَختِمُ عَلي اَفواهِهِم وَ تُكَلِّمُنا اَيديهُم وَ تَشهَدُ اَرجُلُهُم بِما كانوا يَكسِبون»(آیه شصت و پنجم سوره يس)  بدنشان هم آن حيات واقعي اش به كار   مي افتد آن وقت خطاب مي كنند با بدن حرف مي زنند «وقالوا لِجلودِهم لِمَ شَهدتُّم عَلَينا» (آیه بیست و یکم سوره فصلت) و مي گويند چرا و چگونه شد كه حالا آمده ايد براي ما اسباب درست كرده ايد و در خدمت دادرس و قاضي آخرت شهادت بر عليه ما مي دهيد «‌قالوا اَنطَقَنَا اللهُ الَذي اَنطَقَ كُلَّ شَيءٍ»(
آیه بیست و یکم سوره فصلت)
اينها انشاءالله در آينده توضيحش داده مي شود و اين فصل، فصل مهمي است از گفتار حضرت امام(ره)،‌ فصل اول درباره اينكه انسان زندگي اش زندگي بدني است و زندگي بدني از خودش نيست و موقتي است مثل سواري كه بركشتي و بر هواپيما است. منتهي قدري بيشتر،‌ به زودي از اين وضع جدا مي شود و وضع ديگري كه دروني است در كار مي آيد كه هيچ اطلاعي هم از آن ندارد مگر از اطلاعات انبياء و اولياء و علما كسب كرده باشد و وقت صرف كرده باشد و كاري نداشته باشد به اين كه برنامه ها اين جوري است و اين برنامه ها درست است. البته آن برنامه ها را هم شما بايد داشته باشيد اما راه و رسم زندگي هميشگي را بايد به دست بياوريد كه فقه اكبر است، فقه اصغر احكام است، فقه اكبر هم اطلاعات كافي براي زندگي هميشگي است.

خدايا به آبروي سيدالشهدا (ع) همه ما را آنگونه كه ائمه مي خواهند بساز و قرار بده.

 

و صلي الله علي محمد و آله و سلم

 

جلسه چهاردهم شرح اربعين

 

دانلود فايل pdf جلسه چهاردهم شرح اربعين حضرت امام خميني(ره)

 


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
این پایگاه برای انعکاس فعالیت های مسجد و مکتب تعلیمی و تربیتی حضرت زهرا سلام الله علیها راه اندازی شده است.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 65
  • کل نظرات : 27
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 39
  • آی پی امروز : 18
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 51
  • باردید دیروز : 20
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 141
  • بازدید ماه : 360
  • بازدید سال : 1,379
  • بازدید کلی : 92,263