loading...
مسجدومکتب تعلیمی وتربیتی حضرت زهرا سلام الله علیها
نویسنده اول بازدید : 128 پنجشنبه 23 آذر 1391 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحيم

شرح حديث اول از چهل حديث حضرت امام خميني(ره)

در محضر حضرت آيت الله خسروشاهي(جلسه هجدهم)  

 

 

علم را بعد از آني که در منطق معنا کردند که عبارتست از: آن تصورات و تصديقي که قطعي و يقيني باشد آن وقت تقسيم مي شود به:

اول: بديهي

دوم: نظري

 


علم گاهي نظري است مثل دروسي که ما مي خوانيم و به آن اطلاع پيدا مي کنيم که اين علم نياز به درس دارد نياز به تعليم و تعلم دارد.

زيربناي علم نظري و تعليمي و درسي، علوم بديهي و مطالبي هستند که اگر خوب به آنها توجه شود نياز به تعليم ندارند و انسان به آنها علم پيدا مي کند، البته همين مطالب روشن و بديهي که نياز به درس و مطالعه و تلاش علمي ندارند توجه به بعضي مسايل در آنها لازم است که انسان از آنها غفلت نکند. چرا که اگر به آنها توجه کند مي فهمد ولي اگر توجه نکند نمي فهمد، از باب مثال يک راننده اي که چشم سالم دارد آينه ماشينش سالم است و شيشه هاي ماشينش تميز است، جلو و پشت سر و اطراف خود را مي بيند اما گاهي غفلت عارضش مي شود که آن غفلت خطر دارد و لذا مي گويند که اگر راننده با رفيقش صحبت کند جرم حساب مي شود چون حواسش پرت مي شود يا اگر با گوشي تلفن صحبت کند جرم حساب مي شود. براي چه؟ براي اينکه چيزهاي ديدني و شنيدني و روشن هم نياز به توجه دارند.راننده دو چيز مي خواهد؛ يکي اطلاعات راه که مثلا اگر قصد دارد به قم برود اشتباه نکند و به طرف قزوين نرود، راه را بلد باشد، سوال کند، نقشه اي جلويش باشد که اينها دانستني و خواندني هستند ولي اگر همه اينها را بداند اما بالاي سرش تلويزيون باشد و بخواهد نگاه کند همه اينها از ذهنش مي رود، يا اگر با گوشي تلفن صحبت کند برايش خطر پيش مي آيد، اگر خواب آلوده باشد نبايد رانندگي کند، اينها ديگر راجع به آموزش رانندگي و مسايلي از اين قبيل نيست. اينها را بايد خودش حواسش را جمع کند.

انسان هم داراي يک سرمايه هاي فکري و انساني است که از آنها بايد حواس خود را پرت نکند و توجه به اينها هم دست خودش است که وقتي به بلوغ عقلي و تکليف رسيد تشخيص دهد آيا با توجه به اين عقلي که دارد و مطالب را مي فهمد آيا مطابق با او عمل مي کند يا نمي کند؟ به هر سر و صدايي گوش مي دهد يا حواسش جمع به خودش است که فريب نخورد و از راه به در نرود.

اين مسائل در قوانين کم ملاحظه شده است. اگر پايه ريزي فرهنگ کشورهاي اسلامي با خودشان و روحانيتشان بود آنها به فکر اين چيزها مي افتادند و همانطوريکه دولت ها از ورود غذاهاي مسموم به مغازه ها جلوگيري مي کنند و هيچ کسي هم نمي گويد که اين خلاف آزادي است، از ورود مواد مخدر به کشور جلوگيري مي کنند و هيچ کس نمي گويد که اين مخالف آزادي است. دولت ها هم اگر طراحي قوانين تدريس و علم و غيره به دستشان بود اينگونه برنامه ريزي مي کردند ولذا علماي اسلام که درباره تعليم و تعلم کتاب ها نوشته اند به اين مسايل خوب رسيدگي کرده اند اما وقتي دولت ها در اختيار خارجي ها قرا گرفت و فرهنگ و طراحي فرهنگ مدارس و دانشگاهها به دست آنها افتاد اين خطوط و اين مسايل را ناديده گرفتند و گرنه توجهات به اين مسائل و آنچه که بشر بايد از آنها غفلت نکند پايه و اساس تمدن انساني و خوشبختي و سعادت فرد و اجتماع است اما متاسفانه اين مسايل مطرح نمي شود. لااقل بايد در هفته يکي دو ساعت مربي بيايد و طرز فکر و توجه کردن به مسايل لازم را به بچه هاي دبستاني و قبل از دبستان تا بالا گوشزد کند و آنها را از سرو صداهايي که مانع توجه به اين مسايل مهم است جلوگيري کند. البته اين مسئله به خانواده ها هم مربوط مي شود و لذا بايد خانواده ها هم با فرهنگيانشان با دبستان و معلمان و مديران جلسه داشته باشند و اين مطالب را بررسي کنند نه اينکه اين چيزها هيچ حساب و کتابي نداشته باشد.خواندني ها و نوشتني ها و گوش دادني ها و رفاقت ها و اين جور چيزها که اساس بشريت را در انسان پي ريزي مي کند از همه چيز مهم ترند.

مرحوم علامه مظفر در ترجمه منطق که آقاي شيرواني ترجمه کرده در جلد دوم صفحه صد و شصت و پنجم کتاب بنده چنين مي فرمايند:

«انسان داراي يک حس باطني است که خوبي ها و بدي ها را با آن درک مي کند»

مثل چشم راننده که سنگ راه ها و چوب ها و دست اندازها را درک مي کند. 
انسان بايد با همين حس دروني خودش هدايت شود و به او آگاهي داده شود که انسانيت تو بذرش در وجود خودت کاشته شده و غفلت و بي توجهي و رفاقت هاي بد، جامعه بد، خانواده بد و در کوچه و بازار ناشايست رفتن ها شما را از آن بذري که در وجودتان کاشته شده است غافل مي کند. مثل راننده هايي را که پليس جمع مي کند و نصيحتشان مي کند و مي گويد که غفلت شما ديگر مربوط به ما نيست. ما قانون داريم، شما را تعليم داديم، مدرک داديم، ماشين هم در اختيارتان است اما اگر توجه به اطراف نکني ، با کسي حرف بزني ، به تلويزيون نگاه کني ديگر پليس نمي تواند مانع اين کارها شود، قانون نمي تواند آنها را جلوگيري کند و آنها دست خودتان است.

بايد اين مسائل در فرهنگ ما پي ريزي شود، بايد اخلاق و آداب انسانيت را به ما بياموزند و بگويند و تذکر دهند،اينها را مي گويند تذکر و نمي گويند تعليم. قرآن هم «ذکر» ناميده شده، کتاب تعليم تنها به آن گفته نمي شود ولي کتاب ذکر گفته مي شود يعني همين يادآوري ها که به انسان و بشر راه و چاه را يادآوري مي کند و ميگويد حالا که تو چشم و گوش و فهم داري پس از بايد از آنها بهره برداري کني و حواست را جمع کني.
اين است که در منطق مرحوم مظفر در جلد اول که ترجمه هم شده ، ما را به اين امور متوجه کرده و فرموده که قدر اين حرفهاي مرا بدانيد که جاي ديگري گيرتان نمي آيد.

انسان داراي يک حس باطني است که خوبي ها و بدي ها را با آن درک مي کند. (جلد دوم ترجمه صفحه صد و شصت و پنج)  

 

 "فالهمها فجورها و تقويها" (آيه هشتم سوره مبارکه شمس) همان است، خداوند در قرآن الهام به درون انسان را کار خودش دانسته است و مي گويد من که خالق شما هستم و شما را مي آفرينم و هاضمه و گوارش به شما مي دهم، ابرو باد و خاک و بذر و روييدني ها را هم در اختيارتان مي گذارم، نمي شود که من شمار بيافرينم و معده بدهم، گوارش بدهم، خون بدهم ولي آب ندهم، گندم ندهم، اين کار عقلايي نيست، همين طور من فجور و تقوايِ شما را هم به شما گفته و نشان داده ام و در دلتان وجود دارد که وقتي به تکليف رسيديد، اگر حواس پرتي نکنيد و توجه به خود داشته باشيد، با کلاس خوب، با مدرسه خوب با رفيق خوب و استاد خوب دوست و همراه شويد و مسائل پيرامونتان مانع نشوند از اينکه آن بذرهايي که در درون شما کاشته شده سبز شود و شکوفا شود، شما نجات پيدا مي کنيد. (( فالهمها فجورها و تقويها))
علامه مظفر در ادامه مطلب فرموده اند:

«و توسط همين حس است که انسان شجاعت را ستايش و ترس را نکوهش مي کند»

يعني اگر شخصي بشنود که سربازي در ميدان جنگ فداکاري کرده مي گويد که يادش زنده باد، ولو گمنام است بايد سرِ قبرش برويم، ولي اگر بشنود که يک افسري که خيلي هم مقامش بالاست از ميدان جنگ فرار کرده برايش بدگويي مي کند، اگر خودش هم ترسو باشد اما شجاع را خوب مي داند و ترسو را بد مي داند ، اينها زيربناي خلقيات انسانيت هستند. حس باطني اند، فطرت انساني اند، عقل سليمند، وجدانند و همينها سرمايه هاي نجات هستند که به ما داده شده است، آن وقت مرحوم امام(ره) که مي فرمايند: «سلطنت وهم را بايد خلع کرد» (صفحه شش) منظورشان اين است که انسان نگذارد وهميات يعني افکار کودکانه و شيريني جات و خوشي ها و بازيها و اين جور چيزها سرگرمش کند اينها در کودکي سلطان انسان هستند ما را به اين طرف و آن طرف مي کشانند،گاهي اوقات هست که گرسنه مي مانيم ولي شش کيلومتر رفتيم دنبال بازي و تا برگرديم ضعف مي کنيم و يا خانه خود را گم مي کنيم و اينها اينگونه اند، قضايا يا گزاره هايي که کاذب و دروغند ولي نيروي واهمه و کودکانه ما آنها را قبول کرده و آنها را درست مي داند و حتي اگر انسان از وهمياتش پيگيري کند هر چه که برهان هم برايش اقامه کنند قبول نخواهد کرد. الان آمريکايي ها اگر دست از حيوانيت و درنده خويي خود بردارند مي فهمند که مظلوم کيست و ظالم کيست؟ اما الان هر چه که به آنها بگوييد نمي فهمند، اين به خاطر اين است که موانعي در کار انسانيتشان پيدا شده، اين مثال را مرحوم امام در  شرح حديث دوم بيان کردند که گاهي انسان برهان عقلي و دليل قطعي هم براي مطلبي دارد ولي کاري از پيش نمي برد چون عادت کرده به پيروي از واهمه خودش مثل کسي که فوت کرده و جنازه اش در جايي افتاده و ما هم مي خواهيم آنجا بخوابيم، هر کاري مي کنيم خوابمان نمي برد و هر چه با خود فکر مي کنيم که اين جنازه ديگر به قدر يک مگس هم قدرت ندارد و يا بر فرض هم که قدرتي داشته باشد خوب مسلماً ما هم قدرت داريم و نمي تواند آسيبي به ما برساند، هرچه اين حرفها را به خود تلقين مي کند باز هم خوابش نمي برد چون آن قدرت واهمه سلطنت دارد و انسان را گرفته و مسخر خود کرده، آنوقت با اينگونه افکار نابجاي حيواني انسان نويسنده هم مي شود، مدير روزنامه هم مي شود، کتاب هم مي نويسد، نماينده مجلس هم مي شود، وزير هم مي شود، مثل بوشِ جنايتکار رئيس جمهور هم مي شود، آنوقت جنگ هايي به پا مي کند و بعد هم مي گويد اشتباه کردم، خانه هايي برسر افراد آن خانه و فرزندان و اهل و عيالشان ويران مي شود و مي ميرند و مي سوزند و ذغال مي شوند، کودکاني رها و بي سرپرست مي شوند بعد مي گويد اشتباه شد و فکر کرديم که فلان گروه به اينجا آمده اند و آمديم که آنها را بزنيم که اينجور شد و با همين دو کلمه کار را تمام مي کند!!

پس اينها بلاهاي بشريت است که از اول عارض خانواده ها شده و جلوي آنرا نگرفته اند تا به اينجا رسيده، اين است که اگر انسان از دبستان و راهنمايي و دبيرستان تربيت نشود عادت مي کند به پيروي از فکرهاي کودکانه و حيوانيت که اسمش را هم نمي توانيم فکر بگذاريم. عادت مي کند به پيروي از پندارهاي غلط، دروغ، شايعه و اينجور چيزها.

خب اين وهم را خداوند به انسان داده و به درد انسان مي خورد ولي اگر بخواهد جاي عقل را بگيرد و عقل را بپوشاند آنوقت است که ضرر دارد، فضولي کردن وهم در عقليات خطرناک است، معروف است که مي گويند در عقليات و معقولات وارد نشو. اينجور چيزها بلاي انسانيت است و توجهات لازم را از انسان مي گيرد. 
در جلد اول ترجمه منطق مظفر که همه لازم است درس اين را خوانده باشيم آورده شده است :

علم ضروري يعني دانشي که حصول آن نيازمند انديشه و تفکر نيست، اگر انسان خود را متوجه آن بکند به آن مي رسد و درس ندارد گاهي اتفاق مي افتد که انسان در اثر فقدان سبب توجه نسبت به يک امر بديهي و ضروري جهل دارد و از آن ناآگاه است

پس چيزي که ما در سالهاي دبستان و سالهاي دبيرستان شايد نشنيده ايم در اينجا مي شنويم و آن اين است که مسائل و چيزهاي روشن و واضح هم از انسان مخفي مي شود به واسطه بي توجهي. همان مثال راننده که همه چيز برايش روشن است ولي تصادف مي کند، چرا؟ زيرا حواسش را پرت کرد و به غير آنچه که بايد توجه داشته باشد توجه کرد؛ اين است که لازم است آقايان به رفقا و خانواده هايشان ، افراد مسجد محلشان تذکر دهند که اين مطالب را به کار ببندند و درباره آنها گفتگو کنند و جزء مسائل مهم به حساب بياورند.

ٱیت الله سید ابراهیم خسروشاهی


همين مسائل عاشورا و کربلا کاملاً مرتبط است با اين مباحث ، وقتي که مردم کوفه دعوت کردند از امام زمان خودشان که اي حضرت امام حسين ما نياز به امام و پيشوا داريم و گفتند که درختهاي ما سبز شده و بهار آمده و آبها جاري است و ...ا و ما نيازمنديم که شما براي هدايت ما به اينجا بياييد، نامه هاي زيادي نوشتند و امضا کردند، بعد ابن زياد شيطان صفتِ درنده خو وارد کوفه شد و اينها را تهديد کرد که ميفرستم لشکر شام بيايد خانه هاي شما را خراب کند، باغهاي شما را ويران کند، خودتان و زن و بچه هايتان را بکشد و چه و چه ، سران کوفه را دعوت کرد و با اين حرفها خواب کرد و پول به آنها داد و آنها هم رفتند و به زير دستان و اهالي قبايل خود گفتند که اين کاري که ما کرديم و براي امام حسين (ع) نامه نوشتيم خطري بوده و نمي دانستيم که نبايد اين کار را بکينم، خلاصه مسئله کاملاً زيرورو شد. پس معلوم مي شود که اين توجه نکردن انسان به خودش، به فکرش به عملش  به نوشته هايش به دعوت کردن هايش، عاقبت انديشي نداشتنش، همه و همه از قبيل همان توجه نداشتن راننده است به اين طرف و آن طرف.

گاهي اتفاق مي افتد انسان در اثر فقدان سبب توجه نسبت به يک امر بديهي و ضروري جهل دارد و از آن ناآگاه است و اين نشان مي دهد که ضرورتي ندارد  انسان همه بديهيات را بداند و از همه آنها آگاه باشد و اين جهل و ناداني هيچ خدشه اي بر بداهت بديهي وارد نمي سازد.

پس بنابراين علم ما دو قسم است: اول: تحصيلي؛ کلاس رفتن و درس خواندن دوم: ضروری؛ يعني آن علمي که بديهي است. ضروري يعني آن چيزي که آشکار و روشن باشد و خود به خودي باشد يعني آدم دنبالش نرفته ولي در دلش  " فالهمها فجورها و تقويها"  آمده و مي داند، اما پرده پوشي در دلش وجود دارد.
در علم اکتسابي ندانستن مانع آن است و بايد رفت و آن علم را تحصيل کرد، مثلا ما نمي دانيم مسائل هسته اي چيست؟ مسائل مهم روز چيست؟  و بايد دنبال اين مسائل باشيم تا بفهميم. اما آن چيزها و مطالبي که مي فهميم و بديهيات را نبايد به خاطر فهم اکتسابي ها از دست بدهيم و اينها نبايد پرده بشوند و جلو بديهيات کشيده شوند و بي توجه شويم، يک وقت سرمان را بلند کنيم و ببينيم که مشغول انجام کارهايي هستيم که هيچ عاقلانه نيست و دشمني با خودمان و مملکتمان و همه چيز است.
خوب اسباب توجه بدين شرح است :

اول- انتباه:
يعني متوجه بودن، که در همه بديهيات لازم است چرا که گاهي روشنترين امور نيز از انسانِ غافل و بي توجه پوشيده مي ماند.

دوم- سلامت ذهن:  
اين هم در همه بديهيات لازم است زيرا کسي که ذهنش بيمار باشد در همه مسائل دچار ترديد مي شود.گاهي نقصان، طبيعي و بيماري است که فرد تقصيري ندارد اما گاهي نه؛ خود فرد مقصر است و تقصير دارد. بيماريهاي عارضي، تربيت هاي غلط، خانواده هاي ناجور، دبستانهاي ناجور، اينها باعث شده که ذهن شخص خراب شود.

سوم- سلامت حواس: 
ذهن يعني فهم، حواس يعني وسايل فهم مثل چشم و گوش و لامسه و شامه و ... که اينها هم اگر مريض باشند و مثلا خداي نخواسته انسان چشمش کور باشد نمي تواند ببيند يا گوشش نشنود يا چشيدني ها را نفمد، همه اينها مانع مي شوند از فهم بديهيات.

چهارم- شبهه ناکي ذهن: 
که در اثر تزريقات نابجا به ذهن انسان مغالطه گري در ذهن انسان ايجاد شده و انسان ترديدي و مردد مي شود که بسياري از جدالهاي علمي و اينها از اينجا شروع مي شوند و لذا مي بينيم که برخي از دانشمندان هم چيزهايي مطرح کرده و حرفهايي زده اند که باعث خنده شده چون ذهنشان شبهه ناک شده و تا آن شبهه حل نشود، بديهيات را نمي فهمند مثلا ً بعضي از متکلمين در مسئله بود و نبود دچار شک شده اند، خب بود را که مي فهميم، نبود را هم مي فهميم ولي آيا بين بود و نبود هم چيز ديگري هست که نه بود باشد نه نبود؟
آنها دچار اين مسئله شده اند چون دچار شبهه شده اند، انساني که مقدمات علمي را خوب نخوانده باشد و به علم بالاتر برود، ذهنش شبهه ناک مي شود و دچار مغالطه شده ولي متوجه نمي شود! اما آدمي که سالم باشد يا مي فهمد که خب قبول مي کند و يا نمي فهمد که در آن صورت هم دنبال فهم مي رود يا اگر مسئله اي را به او گفتند که مي خواهند ذهنش را آشوب کنند مي گويد که من اين چيزهاي را که شما مي گوييد متوجه نمي شوم و بايد بيانت را جوري کني که من بفهمم.

پنجم- فعاليت غير عقلي:
در بسياري از بديهيات شرايط غير عقلي هم لازم  است. مثلاً الان براي همه ما وجود شهر توکيو بديهي است و اگر کسي بگويد که وجود توکيو در دنيا دروغ است مي گوييم که تو داري مسخره مي کني يا اينکه دروغي به تو گفته اند و باور کرده اي و وجود توکيو يا مسکو يا... قابل ترديد نيست در حاليکه نه خودمان تا به حال آنجا را ديده ايم و نه عبورمان به آنجا خورده اما يقين به وجود اين شهر از کجا پيدا شده؟ از بسياريِ گويندگاني که مي دانيم آنها توطئه آميزي نکرده اند که مطلبي را براي ما شبهه ناک کنند و دروغ به ما بگويند ، اين شرايط اگر موجود شد تواتر يعني همين يعني شنيدن اخبار گروه فراواني از مردم که توافقشان بر اخبارِ دروغ محال است.
تجربيات هم همينطور است و انسان بايد به دنبالشان برود و تجربه کند تا به يقين برسد، پس اگر انسان آزمايش و تجربه و از اين قبيل مسائل را انجام نداد بديهياتِ ديگران براي او نابديهي مي شود و اين در مسائل ديني خيلي مهم است به خاطر اينکه چيزهايي که به وسيله اخبار ديگران به ما واصل مي شود بايد اين شرط تواتر را داشته باشد . الان مسيحيت و يهوديت عيب کارشان اين است که اين مسئله را به آنها نفهمانده اند که بايد سند يک کتاب آسماني و پيغمبر آسماني جوري باشد که انسان قاطعانه يقين کند که اين گفته ها گفته هاي آن پيغمبراست و شما از کجا مي دانيد اين دين شما الان اينگونه است و صحيح است؟ ولي ما در مورد قرآنمان اين مسئله تواتر وجود دارد و از ابتدايي که در جهان پيامبرمان پيدا شده با آن شعور الهي که داشته است کاري کرده که اين پخش بشود به طوريکه ديگر قابل ترديد نباشد اما آنها اينگونه نيستند. در جلسات گذشته نيز از قول علامه شعراني خوانديم که مثلاً کتابي که مي گويند براي حضرت عيسي است اصلاً براي ايشان نيست و خود مسيحيان هم نمي توانند ثابت کنند، چون حضرت عيسي در بيت المقدس بوده و زبانش هم زبان عبري بوده ولي بعد از گذشت مدتي بعضي افراد رفتند در يونان و شروع کردند به انجيل نويسي از اين جهت هر چه خواسته اند نوشته اند ولي زبان پيامبر اسلام عربي است که قرآن نيز به همان زبان است و عبارات هم همانطوري است که ايشان گفته اند و ما يک نسخه هم نداريم که با نسخه ديگر فرق داشته باشد ولي آنها بسيار در نوشته هايشان تفاوت وجود دارد و بعد مجلسي گرفتند و بعضي از آن اناجيل را غير رسمي و بعضي را هم رسمي اعلام کردند.

منظور اين است که براي تجربيات و متواترات بايد اين کارها را انجام داد و نياز به اين مسائل دارد. مسئله اي که الان به ذهن رسيد که برايتان عرض کنم اين است که در حال حاضر بايد شما در مسئله دين اسلام و قرآن تلاش شخصي بکنيد که از قرائن و احوال براي شما ثابت شود. مثل يک قاضي که يک پرونده جلويش گذاشته اند و مثلا خداي ناخواسته قتل و چاقوکشي است، خب اين قاضي که نمي تواند ندانسته دست به قلم ببرد و حکم صادر کند، بايد اشخاصي را براي تحقيق بفرستد، خودش برود و قضايا را ببيند ، سوال کند از خويشاوندان و شاهدان و غيره تا اينکه مسئله برايش روشن شود و بعداً حکم کند. قبول کردن دين در اسلام نيز اينگونه است ولي در دينهاي ديگر اينجور نيست. مي گويند که ما اين حرفهايي را که مي زنيم شما بايد قبول کنيد مي خواهيد بفهميد يا نفهميد!!

عيسويت و يهوديت اينجور است اما اسلام مي گويد: نه؛ شما بايد قرآن شناسي داشته باشيد، پيامبر شناسي داشته باشيد، تا اگر زماني راديو مطلب غلطي گفت و شما شنيديد يا مجله نويس ها مطلب غلطي نوشتند و شما خوانديد برايتان مسخره بيايد و بگوييد که اين مطالب غلط است و آنها نفهميده اند و اين چيزها را گفته و نوشته اند، بگوييد که من در امور ديني دقت کرده ام، مسائل قرآني را بررسي کرده ام با استاد و با رفيق مسائل را پيگيري کرده ام، تحقيق کرده ام و براي فهم آنها زحمت کشيده ام که مسلماً اين تلاش ها در اصول دين لازم است. حالا اگر اين مسائل را نگفته اند و نمي گويند رمزي دارد و آن اين است که مي گويند اگر ما از اول اين مطالب را درشت و بزرگ کنيم بچه چهارده، پانزده ساله خود را کنار مي کشد و مي گويد که من اينها را نمي فهمم، ناچار ما با او دوستي مي کنيم، به او محبت مي کنيم، دست به سرش مي کشيم تا کم کم فهمش آماده بشود.

الحمدلله من و شما همگي فهممان آماده است و مطلب اين است که در کتابهاي آسماني و اديان آسماني، بداهت و روشني هست ولي باز هم نياز به ديدن و شنيدن و رفتن و تقلاّ کردن و سوال و جواب کردن دارد، اگر آدم هيچ کدام از اينها را انجام ندهد و به همين اکتفا کند که پدر و مادر من مسلمان بوده اند و من هم که الحمدلله با اسلام به دنيا آمده ام پس من هم مسلمانم، خب اين فرد الان راست مي گويد ولي اگر خداي نخواسته يک شبهه يا يک رفيق بد، يک استاد بد، يک فرستنده بد و منافق و از اين قبيل در کارش پيدا شود او را زيرورو مي کند.

مثلاً در همين ايران شخصي بود که خودش اين مسائل ديني را تدريس مي کرد، پاي صحبتش هم خيلي شلوغ مي شد ولي کم کم نميدانم چه شد که زير بار همان مسائلي که خودش تدريس مي کرد نرفت و همه آنها را زير سوال برد.

خلاصه اينها به خاطر اين است که آن دستگاهي که اينها را تربيت مي کند به همان اندازه اي که خوش فهمند و رياضيات و فيزيکشان خوب است اکتفا مي کند و نمره خوبي به آنها مي دهند و بالا مي برندشان و تا حد استادي و تا حد شوراي انقلاب فرهنگي و وزارت و اينجور مقامات مي رسانندشان بعد يک مرتبه مي بينيم که گذاشت رفت خارج و مي گويد که من اين مسائل را قبول ندارم. خب راست هم مي گويد چون هالي اش نشده، يقينش نشده، به او نفمانده اند و خودش هم پيگيري نکرده، زير و رو نکرده، صداقت صحيح به خرج نداده و يک مرتبه ذهنش شبهه ناک شده و آن وقت است که همه چيز خراب مي شود .

اينها خطراتي است که براي ما وجود دارد و اميدواريم انشاءالله خداوند دستمان را بگيرد.

 

وصلي الله علي محمد و آل محمد.

 


جلسه ي هجدهم شرح اربعين

 

 

دانلود فايل pdf جلسه هجدهم شرح اربعين حضرت امام خميني(ره)

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
این پایگاه برای انعکاس فعالیت های مسجد و مکتب تعلیمی و تربیتی حضرت زهرا سلام الله علیها راه اندازی شده است.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 65
  • کل نظرات : 27
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 39
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 89
  • باردید دیروز : 20
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 179
  • بازدید ماه : 398
  • بازدید سال : 1,417
  • بازدید کلی : 92,301